یادی از قصه ی طوطی و بازرگان مولانا
گاهی باید برای عوض شدن روحیه ها و همدلی بیشتر
بعد از یک هفته ی کاری یک کار خارق العاده کرد ،کاری
که باعث می شود در فضایی پر از معنویت برای رشد روحت
تلاش کنی و کلاس مثنوی خوانی سرکار خانم حسینی زاده
یکی از آن طرح های خلاقی است که چند هفته ای ست ساعت
13 روزهای چهارشنبه هر هفته در حوزه ی علمیه حضرت زینب
سلام الله علیها یزد برگزار می شود.
قبلا قصه ای خوانده بودیم که مرد بازرگانی طوطی داشت و خیلی
به او علاقه ی فراوانی داشت تا این که روزی که خواست به مسافرت
برود ،هر کدام از اهالی خانه سوغاتی را از او طلب کردند و بازرگان
از طوطی سخنگویش خواست او نیز سوغاتی بخواهد و طوطی تنها
از صاحبش خواست که وقتی به جنگل های سر سبز و سر به فلک
کشیده می رسد و چشمش به طوطیان آزاد و رها می افتد، سلام
او را هم به آنها برساند و شرح حالی از او را برایشان وصف کند….
ما این واژه ها را تنها شعری می دیدیم در کتاب هایمان ،اما حالا که
بزرگتر شده ایم، می شنویم طوطی کنایه از روح آدمی است که در
قفس تن اسیر شده و چقدر زیبا خانم حسین آبادی کارشناس ارشد
ادبیات فارسی با زبانی سلیس و روان ما را از عظمت و زیبایی
قصه های شیرین آشنا می کند…پای درس مثنوی مولانا جلال الدین
محمد بلخی اگر ننشستی ،یک بار امتحان کن و صفای روحت را شاهد
باش / نوشته ی : م . ی