فاطمیه
پیوندهای مفید در رابطه با حضرت زهرا (سلام ا.. علیها)
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
پایگاهی برای شناخت فرهنگ فاطمیه
زندگینامه حضرت زهرا(سلام ا.. علیها)
پیوندهای مفید در رابطه با حضرت زهرا (سلام ا.. علیها)
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
پایگاهی برای شناخت فرهنگ فاطمیه
زندگینامه حضرت زهرا(سلام ا.. علیها)
1. در حريم فاطميّه مرغ دل پر مي زند
ناله از مظلومي زهراي اطهر مي زند
السلام عليک يا فاطمة الزهرا
2. جاهلان خيال بافتند
فرق شيعه را شکافتند
زخم شيعه را نمک زدند
قفل بر در فدک زدند
تاب ديدنت نداشتند
داغ بر دلت گذاشتند
تير و قلب عاشق آه آه
سيلي و شقايق آه آه
صفحات: 1· 2
سويد بن غفله گويد: هنگامى كه حضرت فاطمه عليهاالسلام بيمار شد، به همان بيمارى كه در اثر آن از دنيا رفت، زنان مهاجرين و انصار به عيادت ايشان آمده و گفتند: اى دختر پيامبر خدا با اين بيمارى حالت چطور است؟
آن حضرت حمد و سپاس الهى را گفته و برپدرش درود فرستاد و فرمود:
بخدا سوگند صبح كردم در حالى كه نسبت به دنياى شما بىميل و نسبت به مردان شما ناراحتم، آنان را از دهان خويش بدور افكنده، و بعد از شناخت حالشان به آنان بغض ورزيدم، پس چه زشت است كندى شمشيرها و سستى بعد از تلاش و سر بر سنگ خارا زدن، و شكاف نيزهها وفساد آراء و انحراف انگيزهها، و چه زشت است ذخيرههائى كه پيش فرستادند، و خداوند بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانه خواهند بود، بدون شك مسئوليت اين عمل بعهده ايشان بود و سنگينى آن بدوششان است، و ننگ و عارش دامنگيرشان مىگردد، پس اين شتر بينىبريده و زخمخورده باشد، و گروه ستمكاران از رحمت الهى بدورند.
صفحات: 1· 2
بخش اول
غم به جراحت می ماند .یکباره می آید اما رفتنش ،التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست . و در این میانه نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم،حکایتی دیگر است . حکایتی که نه می شود گفت و نه می توان نهفت .
حکایت آتشی که می سوزاند ، خاکستر می کند اما دود ندارد،یا نیاید داشته باشد.
صفحات: 1· 2
به نام خالق عشق
السلام علیک یا فاطمه الزهراء
این پای را بگو از ارتعاش بایستد ،این دست را بگو که دست بدارد از این لرزش مدام،این قلب را بگو که نلرزد،این بغض را بگو که نشکند و اشک از ناودان چشم نریزد .
این دل بی تاب را بگو که فاطمه هست ،نمرده است.
ای جلوه خدا ! ای یادگار رسول! زیستن، بی تو چه سخت است .
صفحات: 1· 2
آن خانه نميدانم آن شب به چه قدرتي بر پاي ايستاده بود، آن مدينه چه مدينهاي بود كه چنين مصيبتي را تاب آورد و در هم نشكست، آن چه قبرستاني بود كه سرچشمه عصمت را در خويش فرو برد و دم بر نياورد، آن چه خاكي بود كه به خود جرأت داد، فاطمه را از علي جدا كند؟
چرا آن خانه بر جاي ماند؟ چرا مدينه ويران نشد؟ چرا آسمان در خود نپيچيد؟ چرا بغض زمين نتركيد؟ چرا عالم فرو نريخت؟