12
اردیبهشت
آخر کی می آیی؟
پیرزن سخت از زمین برخواست.او انگار که کمر درد دارد دست پرچین خود به روی زمین،دست دیگر به روی سر دارد چند سالی است چشمهای او شده مهمان کوچه ها،شاید:برسد مردی از ته کوچه،که ز عباس او خبر دارد
چارقد سفید گلدارش،شاهد روزهای دلتنگی است او که در خود هزار خاطره،از گوشه ی چشم های تر دارد جای لبهای خشک و تبدارش،مانده بر گونه های قابی که سالها تکیه بر دیوار. از غم کهنه اش خبر دارد روزها می آید در پی هم.و نیامد کسی که در ساکش یک چفیه.پلاک.انگشتر.یادگار از سوی پسر دارد چند ماهی گذشته و حالا کوچه بر خود چقدر می بالداو که بر شانه های خسته خود.نام یک مرد بی اثر دارد.
زهرا کارگران
کلاس آیت الله خامنه ای