2
شهریور

حسود هرگز نیاسوووود


حسد، آرزوی زوال نعمت از برادر مسلمان و بندگان خداست و حسود کسی است که آنچه را برای خود نمی خواهد، برای دیگری می خواهد و آنچه را برای خود می خواهد، برای او نمی خواهد؛
کسی که آسیب، آزار و گرفتاری و کاستی را برای بنده خدا می خواهد و نعمت، سلامت و سعادت را برای او نمی خواهد.

حسد رذیله ای است، زاییده دو قوه شهوت و غضب؛

زشت ترین و سخت ترین بیماری های روانی؛ پست ترین رذائل اخلاقی که صاحب خود را به عقوبت دنیا گرفتار می سازد؛ زیرا در دنیا لحظه ای از اندوه و درد جدا نیست و با هر نعمتی که در دست دیگران می بیند، رنج می برد و درد می کشد و چون نعمتهای خدا بی کران و نامتناهی است و هرگز از بندگان قطع نمی شود، حسود پیوسته در اندوه و رنج است.

حسد و رشک ورزی، طنابی است که فرد حسود بر گردن دارایی و توان مندی و هوش و عزّت و فضیلت دیگری افکنده باشد و آن را به طرفی که خود می خواهد و می پسندد، می کشاند.

در حقیقت حسادت، تکرار داستان رشک ورزی قابیل و برادران یوسف و بیماری روحی و ریشه کفر است.
انسان حسود که استعدادی در خیرخواهی ندارد و نصیحت نمی پذیرد، برای نشان دادن گران چشمی خود و رسیدن به هدف، هر ناروایی را روا می شمرد و به هر چه پیش آید، دست می برد و چنگ می زند. هزاران حیله می کند با هوچی گری، فقط برای اینکه مورد حسادت به سود دیگری تحقق نیابد.

حسود، یک انسانِ گزند دیده سطحی نگر و هول انگیز است، نه یک انسانِ بی گزندِ خودساخته و امنیت بخش.

چیزی که برای برخی از مردم هیچ مفهوم ندارد، خودسازی است؛ یعنی حاضرند زندگی را تنگ چشم و شتردل یا مانند علف هرز بگذرانند، اما همه قابلیت ها و ظرفیت های انسانی، به بار ننشینند و از بود و وجودشان، گل و میوه انسانیت برنیاید. شاید این اندازه را هم نفهمند. از چنین کسانی است که باید به خدا پناه برد…

اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ اَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ

حسد، باور و ایمانِ زندگی بخش را از جان انسان می مکد و او را نه تنها مبتلا به بیمارهای روحی، که به بیماری های جسمی نیز مبتلا می کند؛ همچنانکه فرموده اند:

<<الْحَسَدُ لاَیَجْلِبُ اِلاّ مَضَرَّةً وَ غَیْظاً، یُوهِنُ قَلْبَکَ، وَ یَمْرُضُ جِسْمَکَ >>

حسد جز زیان و خشم چیزى در وجود انسان ایجاد نمى کند، حسد سبب مى شود که قلب انسان ناتوان و جسم او بیمار گردد.

حسد نه تنها با روح ایمان سازگار نیست؛ بلکه با نفاق هماهنگ است؛

چنانکه در حدیث قدسى نیز آمده است…
خداوند به موسی بن عمران علیه السلام فرمود: اى موسى! هرگز در مورد آنچه به مردم از فضلم عطا كرده ‏ام حسد مورز و چشم به آن ها ندوز و آن ها را در دل پیگیرى نكن (و بر این امور خرده مگیر)؛ زیرا حسود نسبت ‏به نعمت ‏هاى من خشمگین، و مخالف تقسیمى است كه در میان بندگانم كرده ‏ام، هر كس چنین باشد نه من از اویم و نه او از من است.

حسد، آتشی است که از صاحبش جز خاکستر باقی نمی گذارد؛

گسلی که بنای ایمان بر آن دوام ندارد؛

مَزبله و مرداب گَندآلودی که موزیان و گزندهای دیگری مانند: بی گذشت بودن، کینه توزی و ستیزه جویی، دروغ، دورویی، شیطنت و نیرنگ، کفر و ناباوری را نیز در درون خود می پروراند و ویژگی های خوبی همچون: خداباوری، آشتی و خیرخواهی، صداقت، یک رنگی، دیگرگرایی، حیا و انصاف را در خود به لجن می کشاند و استحاله می کند؛
دوستی ها را از هم می گسلد؛

آدمی را از رسیدن به مقامات والا بازمى دارد؛

حجاب و مانعی می شود در برابر معرفت و شناخت حقایق؛

ریشه هاى ایمان را نابود مى کند و آدمی را نسبت به عدل و حکمت الهى بدبین مى سازد.


توانــــم آن کــه نیــازارم انــدرون کـــسی حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است

بمیر تا برهی ای حسود کین رنجی است که از مشقت آن جـــز به مرگ نتــوان رست


باز هم پناه بر خدا از اين همه رذالت




free b2evolution skin
29
مرداد

*برای تو كه ميخواهی بهترين باشی*

************************************
برای خندیدن وقت بگذارید … زیرا موسیقی قلب شماست

برای گریه کردن وقت بگذارید … زیرا نشانه یک قلب بزرگ است.

برای خواندن وقت بگذارید … زیرا منبع کسب دانش است.

برای رؤیا پردازی وقت بگذارید … زیرا سرچشمه شادی است.

برای فکر کردن وقت بگذارید … زیرا کلید موفقیت است.

برای بازی کردن وقت بگذارید … زیرا یاد آور شادابی دوران کودکی است.

برای گوش کردن وقت بگذارید … زیرا نیروی هوش است.

برای زندگی کردن وقت بگذارید … زیرا زمان به سرعت می گذرد و هرگز باز نمی گردد.

ماموریت ما در زندگی « بدون مشکل زیستن » نیست ، « با انگیزه زیستن » است.

تنها به شادی در بهشت نیندیشید به خود بگویید رمز و راز خلقت هر چه باشد ،

هدف امروز من درست زیستن در اینجا و اکنون است


free b2evolution skin
7
خرداد

مزاح و شوخى حضرت رسول ص با امام حسن مجتبى (علیه السلام)

در روايات صحيحه آمده ، كه حضرت رسول (ص ) با امام حسن مجتبى عليه السلام در وقتيكه كودك بود شوخى و بازى مى نمود و آن حضرت زبان خود را از دهان بيرون مى آورد و به امام حسن نشان مى داد و آن حضرت چون سرخى زبان پيامبر صلى الله عليه و آله را مى ديد خندان و شاد مى شد.
و از ابن عباس نقل شده ، كه روزى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله امام حسن (ع ) را بر دوش مبارك خود سوار فرموده و راه مى رفت ، مردى امام حسن را در اين حال ديده گفت : (( ركبت نعم المركوب ، )) چه مركب خوبى را سوار شده اى ، حضرت رسول (ص ) فرمود: (( نعم الراكب هو،)) او نيز خوب سوارى است .
و در اخبار آمده كه روزى امام حسن عليه السلام در حالى كه كودك بود به حضرت رسول صلى الله عليه و آله گفت : اى جد بزرگوار مى خواهم كه بر شترى سوار شوم و هر طرف كه مى خواهم برانم ، حضرت رسول (ص ) فرمود: چه اشكالى دارد كه من شتر تو شوم ؟ امام حسن (ع ) فرمود: بسيار عالى است ، پس حضرت او را بر دوش مبارك خود سوار نموده ، و از اين گوشه حجره به آن گوشه حجره مى رفت ، و بدين سبب آن حضرت مسرور و خندان و شاد بود، در آن حال حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام گفت : اى جد بزرگوار، شتران مهار دارند و شتر من مهار ندارد، حضرت رسول (ص ) دو گيسوى مشكبار خود را به دست وى داد و فرمود: كه اين مويها مهار تو باشد، پس امام حسن هر دو گيسوى آن حضرت رسول حالت خوشى بيش ار پيش پيدا نمود باز امام حسن گفت : اى جد بزرگوار شتران آواز و صدا برآرند و شتر من صدائى ندارد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم شادان و خندان مانند شتران بنا كرد صدا كردن ، اين بود، مقدار اندكى از شوخيهاى آن حضرت ، و مولانا جلاالدين رومى در اين معنى گفته است :
باز نگار مى كشد چون شتران مهار من
يار كشى است كار او بار كشى است كار من
اشتر مست او منم خار پرست او منم
گاه كشد مهار من گاه شود سوار من
اشتر من چو عف كند وز سر ذوق كف كند
هر دو جهان تلف كند در كف شهسوار من (265)


free b2evolution skin
7
خرداد

شوخى حضرت رسول ص با اميرالمؤ منين على (علیه السلام)

صاحب كشف الغمه ، از مناقب خوارزمى بروايت ابن عباس آورده كه چون حضرت رسول (ص ) در سال اول هجرت ميان مهاجر و انصار عقد برادرى بست ، براى حضرت اميرالمؤ منان على عليه السلام برادرى تعيين نفرمود: حضرت امير ملول و غمگين شد و از مسجد بيرون آمد و راه صحرا را گرفت ، در صحرا جوى باريكى بود كه خشك شده بود، به آنجا آمد و پهلوى خود بر زمين نهاد و از شدت تارحتى بخواب رفت ، و تن او مقدارى خاك آلوده شده بود، حضرت رسول (ص ) كه اميرمؤ منان را غايب ديد، به نور فراست خود دانست كه آن حضرت ملول و غمگين شده ، به دنبال او رفته و او را در خواب يافت ، بالاى سر او نشست و خاك از تنش پاك فرمود و گفت : (( ((قم يا ابا تراب )) )) بلند شو اى خاك آلوده (263) آيا در خشم شدى كه ترا با كسى برادر نكردم ، بخدا سوگند كه ترا براى خود ذخيره كردم ، آيا تو راضى نيستى كه باشى براى من بمنزله هارون از موسى زيرا كه بعد از من هيچ پيغمبرى نيست ، يا على هر كه تو را دوست دارد، ايمان وجودش را احاطه خواهد كرد، و هر تو را دوست ندارد، خداوند او را به مرگ جاهليت بميراند.
و از عمار ياسر روايت شده گويد: در غزوه ذوالعشيره كه در سال دوم هجرت داقع شد من در ركاب مولايم اميرالمؤ منين عليه السلام بودم و هر دو در پاى درخت خرمايى بخواب رفته بوديم ، رسول خدا(ص ) بر بالين ما آمد و ما را بيدار كرد، و به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: (( ((قم يا ابا تراب )) )) بر خيز اى خاك آلوده پس از آن فرمود: خبرى دهم ترا يا على : بدبخت ترين مردم دو كس اند، يكى آنكه ناقه صالح را پى كرد، ديگرى آنكه محاسن تو را بخون (سرت ) رنگين نمايد و دست مبارك خود را به سر و روى آن حضرت كشيد


free b2evolution skin
7
خرداد

از شوخى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله

عبدالله بن حارث بن جزء سهمى كه از اصحاب آن حضرت است گويد: كه هيچكس را نديدم كه بيشتر از پيامبر خدا(ص ) مزاح و شوخى نموده باشد: و شوخى و مزاح او همه حق بود.
جريربن عبدالله بجلى ، كه يكى ديگر از اصحاب اوست گويد: پس ار اينكه به آنحضرت ايمان آوردم و مسلمان شدم ، هرگز با او ملاقات نكردم جز اينكه در روى من مى خنديد، و اخبار صحيح داريم كه پيوسته آن حضرت متبسم و خوشخوى بود و با چهره خندان با افراد روبرو مى شد و نيز روايت شده كه روزى يكى (از بزرگان صحابه به او عرض كرد: يا رسول الله تو با ما بسيار شوخى و مزاح مى كنى و اين روش ‍ مناسب منصب پيغمبرى و نبوت نيست آن حضرت فرمود: (( ((انى الاقول الا حقا)) )) من جز سخن راست نمى گويم .
و مى فرمود: خداوند مزاح و شوخى راست را مؤ اخذه نمى فرمايد، و فرمود: و اى بر كسى كه سخن دروغ گويد تا با آن گروهى را بخنداند و دوباره فرمود: كه واى بر او واى بر او.
شيخ فريدالدين عطار گويد:
چو عيسى باش خندان و شكفته
كه خر باشد ترش روى و گرفته


free b2evolution skin
7
خرداد

شوخى و خنده

معمر خلاد گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم : قربانت شوم ، مردى در ميان جمعى است و سخنى به ميان آيد و آنها شوخى كنند و بخندند حضرت فرمود: باكى نيست تا آنجا كه نباشد - به گمانم مقصودش فحش بوده - (يعنى در صورتيكه به فحش و هرزه گوئى نكشد) سپس فرمود: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله اينگونه بود كه عرب بيابانى نزدش مى آمد و هديه اى برايش مى آورد و همانجا مى گفت : بهاى هديه ما را بده ، پس رسول خدا(ص ) مى خنديد، و هر زمان كه اندوهگين مى شد مى فرمود: آن عرب بيابانى چه شد؟ كاش نزد ما مى آمد.
فضل بن ابى قره گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمود: (( ما من مؤ من الا و فيه دعابة قلت : و ما الدعابة ؟ قال المزاح ، )) يعنى هيچ مؤ منى نيست جز اينكه در او دعابة هست ، من عرض كردم : دعابة چيست ؟ فرمود: مزاح و شوخى
يونس شيبانى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: شوخى كردن شما با همديگر چگونه است ؟ عرض كردم : اندك است ، فرمود: اينگونه نباشيد زيرا شوخى از خوش خلقى است ، و تو به اين وسيله برادرت را خوشحال مى گردانى ، و هر آينه رسول خدا(ص ) با كسى شوخى مى كرد و مى خواست كه او را شاد و مسرور كند.
عبدالله بن محمد جعفى گويد: شنيدم حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمود: خداى عزوجل آنكس كه ميان جمعى شوخى و خوشمزه گى كند دوستش دارد، در صورتيكه فحشى در ميان شوخى ها نباشد.


free b2evolution skin
7
خرداد

لطیفه

شخصى هوش و ذكاوت محصلين را آزمايش مى نمود: از آنان پرسيد قاتل امام حسن عليه السلام چه كسى بود؟ او نتواست جواب گويد، از ديگرى سئوال نمود كه اين سئوال را جواب نگفتى حالا بگو ببينم قاتل امام حسين عليه السلام چه كسى بود، عده اى كه انجا بودند پا به فرار گذاشتند، كسى به آنها رسيد از آنان پرسيد چه خبر است ؟ او در جواب گفت : مثل اينكه كسى را كشته اند و مى خواهند قاتلش را پيدا كنند ما ترس فرار كرديم .


free b2evolution skin