نگاه متفاوت اسلامی و غربی به یک جمله: «عقیده آزاد است»
?در دموکراسیها مسئله عقیده و فکر را اصلاً به کلی از متن زندگی و از رکن زندگی خارج کردند و به صورت یک امر فردی و شخصی درآوردند. خیلی اسم خوبی هم گذاشتهاند: «عقیده آزاد است»!
?این «عقیده آزاد است» به مفهومی که اینها میخواهند بگویند، یعنی عقیده اساساً ارزشی ندارد؛ یک امر شخصی فانتزی است. یک کسی به این دل بسته و خوش است که میخواهد گاو بپرستد و تو خوش هستی به این که خدا را بپرستی. هیچ فرقی نمیکند. همان طور یک نفر خورش قرمه سبزی دوست دارد و دیگری خورش قیمه.
?ما اگر میگوییم عقیده آزاد است، به این دلیل است که عقیده را جبری نمیشود به مردم تحمیل کرد؛ چون عقیده انتخاب است؛ فرد باید با فکرش به یک اعتقاد برسد و بعد هم به آن، گرایش و ایمان پیدا کند.
?اگر میشد عقیده را هم به زور به کسی بدهند، میگفتیم عقیده هم باید اجباری باشد. مگر بهداشت و تعلیمات اجباری چه گونه است؟ چرا آنها که این همه روی دموکراسی تأکید میکنند، در مسئله تعلیمات اجباری هرگز یک ذره هم تردید به خودشان راه نمیدهند. اگر به آنها بگویید چرا آزادیاش را سلب میکنید، پاسخ میدهند آزادیاش را برای خیر و مصلحت خودش سلب میکنیم.
?از نظر ما این که عقیده باید آزاد باشد، نه به دلیل این است که عقیده یک امر شخصی فردی است و ارزشی ندارد -که آنها اصلاً مبنای فکرشان این است - بلکه به این دلیل است که عقیده «اجبار بردار» نیست، مانند ملکات فاضله. هیچ کس را با کتک نمیشود «امین» کرد. میشود با کتک جلوی دزدی را گرفت، یعنی آدمی که خٌلقاً دزد است، از ترس دزدی نکند؛ اما نمیشود با کتک، کاری کرد که ملکه امانت در او پیدا بشود.
? استاد مطهری، مقدمهای بر حکومت اسلامی، ص۱۰۲-۱۰۰ (با تلخیص)