راه سعادت
هر روز با یک درس
از نهج البلاغه
“” به شرط عمل""”
به صفحه بعد بروید
هر روز با یک درس
از نهج البلاغه
“” به شرط عمل""”
به صفحه بعد بروید
از آنجا که اسلام بر آسان پوشي البته نه به صورت نامناسب در جلسات خواستگاري تأکيد دارد و حتي در صورت لزوم و درخواست خواستگار مي تواند از روسري توري هم استفاده کند، و از طرفي آنچه براي خواستگار مهم است رفتارها و سبک پوشش طبيعي و خانگي ايشان است، به نظر بنده دختر خانم نبايد مثل يک فرد کاملآ نامحرمي که تو کوچه وخيابان عبور مي کند با خواستگار خود باشد و نه مانند يک فردي که کاملا محرم است پس يک حد وسط در پوشش به نظر مطلوب است . البته در محدوده اي که شرع اجازه داده است.
اما گفتن سبک پوشش زماني است که دختر علاقه هاي شخصي خودش را در جلسه خواستگاري به اطلاع طرف مقابل مي رساند سبک پوشش خود را بايد مطرح کند.
لیث بن سعد میگوید :
« روزی پیامبر (ص) نماز جماعت میخواندو جمعی به وی اقتدا کرده بودند . حسین (ع) که کودک بود، در همان نزدیکیها بود؛ وقتی رسول خدا (ص) به سجده میرفت، حسین (ع) آمد و به پشت پیامبر (ص) سوار میشد و پاهایش را حرکت میداد و میگفت :
« حُلْ … حُلْ » ( که شتر را با تکرار این واژه میرانند) هنگامی که رسول خدا (ص) میخواست سر از سجده بردار، حسین را میگرفت و آرام به زمین میگذاشت و بلند میشد و وقتی که به سجده می رفت، باز حسین بر پشت رسول خدا (ص) سوار میشد و پاهایش را حرکت میکند و گفت: « حُلْ … حُلْ »
این موضوع تا آخر نماز تکرار شد؛ یک نفر یهودی این منظره را میدید، به عنوان اعتراض نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت : « ای محمد !شما با کودکان به گونهای رفتار میکنید، که ما اینگونه رفتار نمیکنیم.»
پیامبر (ص) فرمود :
«اگر شما به خدا و سولش ایمان داشته باشید، به کودکان خود مهربانی میکنید و با مهر و نوازش با آنها رفتار مینمایید.»
یهودی از دستور مهرانگیز تربیتی اسلام و بلند نظری پیامبر (ص) مجذوب اسلام شد و همان دم قبول اسلام کرد و به صف مسلمین پیوست
اديسون در سنین پيري پس ازاختراع لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار ميرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي كرد…
اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.
در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند، آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموران فقط برای جلوگيري از گسترش آتش به ساير ساختمانها است!
آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود…
پسر با خود انديشيد كه احتمالا پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آزمايشگاه روي يك صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي كند!!!
پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد.. او مي انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را ديد و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟ مي بيني چقدر زيباست؟!! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟!! حيرت آور است!!!
من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! واي! خداي من، خيلي زيباست! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي ديد. كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حيران و گيج جواب داد: پدر تمام زندگيت در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ شعله ها صحبت مي كني؟!!!!!!
چطور ميتواني؟! من تمام بدنم مي لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟!
پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاري بر نمي آيد. مامورين هم كه تمام تلاششان را مي كنند. در اين لحظه بهترين كار لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد…!
در مورد آزمايشگاه و باز سازي يا نو سازي آن فردا فكر مي كنيم! الآن موقع اين كار نيست! به شعله هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!!!
توماس آلوا اديسون سال بعد مجددا در آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط صدا را تقديم جهانيان نمود. آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع کرد…
اومد روی یه صفحه ی کاغذ نوشت که « حاسبوا قبل ان تحاسبوا » ، یه کم پایین تر اسم چند تا گناه را ردیف کرد و جلوی اونها رو خالی گذاشت. بعدش هم برگه رو تکثیر کرد و و به هر کدوم از مربیا یه دونه داد . بهشون هم گفت : شبها بنشینید ،کاراتون رو بررسی کنید ببینید خدای نکرده چند تا دروغ گفتید ؟ غیبت چند نفر رو کردید ؟ تهمت زدید یا نه ؟ بدبینی داشتید؟کار های خوبتون چقدر بوده ؟ ….
خلاصه باید حواسمون به کارامون باشه ،سر هر ماه اگه یه نگاه به این برگه بندازیدحساب کار دستتون می یاد ….این کار شهید اللهیار جابری تأثیر زیادی روی مربیا گذاشت و خیلی چیزا رو عوض کرد.
یاد شهدایمان بخیر…..یاد آنان که پر کشیدند و به معشوق رسیدند…..یاد آن سبکبالان بی ادعا….. یاد همان ها که دل به یادشان آتش می گیرد و فوران می کند از عشق….و از درد فراق…..کاش …ای شهدا …دستمان را می گرفتید…..تا ما هم از این زمین خاکی کنده شویم و به ملکوت وصل ….تا به وصال اربابمان حسین برسیم….و نظر کنیم به وجه الله …
به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند:
فلان جوان که در نماز جماعت شما حاضر میشود چشمچران است و به نامحرم نگاه میکند.
حضرت فرمود: او را به حال خود واگذارید که این نماز جماعت سبب ترک این عادت زشتش میشود.
بعد ازمدتی به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر دادند که آن جوان موفق به توبه از آن عادت زشت شده است.
منبع:سرود شگفتن_اندیشه قم
ما آمده ا یم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم نه اینکه با هر قیمتی زندگی کنیم .
زندگی ما حکایت یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی ؟ گفت : نه ولی تمام شد !
جملات قصار آیت الله بهجت