9
خرداد

گل عفاف

هیچ باغبانی راسرزنش نمی کنند که چرا دورباغ خودحصاروپرچین کشیده است،چون باغ بی دیوار از آسیب مصون نیست ومیوه ومحصولی برای باغبان نمی ماند.هیچ کس هم بانام(آزادی)دیوارخانه خود رابرنمی دارد وشبها درحیاطش را بازنمی گذارد،چون خطررخنهء دزد،جدی است.
هیچ صاحب گنج وگوهری هم جواهرات خود رابدون حفاظ،درمعرض دید رهگذران نمی گذارد تا بدرخشد، جلوه کندوچشم ودل برباید،چون خودجواهر،ربوده می شود.
هرچه که قیمتی ترباشد،درصدمراقبت ازآن بالاترمی رود،هرچه که نفیس ترباشد،بیم ربودن و غارت بیشتراست ومواظب لازم تر.اگر درشیشه عطر راباز بگذاری،عطرش می پرد.ار رشته مرواریدت را درکمد وصندوق نگذاری و در آن را نبندی گم می شود. گوهر عفاف را به بهانه چند نامه ونگاه ولبخند نفروشند.
زن بخاطر لطافتی که دارد،نباید در دستان خشن کامجویان دیوسیرت که نقاب مهربانی وعشق به چهره دارند،پژمرده می شود وپس از آنکه گل عصمتش راچیدند او را دور اندازند،یا زیر پایشان له کنند.زن بخاطرعصمتی که داردو میراث دار پاکی مریم است،نبایدبازیچه حوس وآلوده ویروس گناه گردد.
گوخرعفاف وپاکی،کم ارزش تر از طلا وپول ومحصول باغ و وسایل خانه نیست.دزدان ایمان وغارت گران شرف نیز فراوانند.اگر درمقابل پنجره خانه ات،توری نزنی،ازنیش پشه ها ومزاحمت مگس ها در امانم نخواهی بود.وقتی راه پشه ها را می بندی،خود را(مصون)ساخته ای نه(محدود)وزندانی.
وقتی درخانه رامی بندی،یاپشت پنجره اتاقت پرده می آویزی،خانه خود را ازورود بی گانه ونگاه های مزاحم درپناه قرار داده ای،نه که خود را درقید وبند وحصار افمنده باشی.اگر برای ایمنی از خطرهاوآسودگی ازمزاحمان،خود رابپوشانی،نه اگر کسی ایراد میگیرد،ونه اگر هم ایرادبگیرد،اعتنا می کنی،چرا که سخنش را بی منطقی  وناآگاهانه می دانی و می بینی.اینکه دل بایدپاک باشد) بهانه ای برای گریز جاهلان از همین مصونیت است و آویختن به شاخه(لاقید)، وگرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد.ظاهر،آینه باطن است و…(از کوزه همان برون تراود که در اوست).
زن،بخاطر ارزش وکرامتی که دارد باید محفوظ بماند وخود را حراج نکند.در بازار سوداگران شهوت سادگی وخامی است که کسی خود را درمعرض دید وتماشای نگاهای مسموم وچشم های ناپاک قرار دهد وبه دلبری وجلوه گری بپردازد وخیال کند بیمار دلان ورهزنان عفاف را وسوسه نمی اندازد و از زهر گناها ونیش پشه های شهوت درامان می ماند!
بعضی از(نگاه)ها،ویروس(گناه)منتشر می کند،وبعضی ازچهره ها حشره مزاحمت جمع می کند.خراب کردن همه دیوارها وبرداشتن همه پرده ها وباز گذاشتن همه پنجره ها،نشانه  تیره اندیشی است،نه روشنفکری! علامت جاهلیت است نه تمدن! می گویی نه؟به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی وبی آبرویی،بادو دست پشیمانی برسرغفلت خویش می زنند وبرجهالت خود لعنت می فرستند.
کسی که از(جهالت رسوا)نگریزد(رسوای جماعت)می شود!آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد.آن که یوسف زیبایی را باچندسکه قلب عوض می کند،آن که(کودک عفاف)راجلوی صدها گرگ گرسنه می برد وبه تماشامی گذارد،روزی هم(پشت دیوار ندامت)اشک حسرت بردامن پشیمانی خواهد ریخت،درآخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهند سوخت.

از اول که جامعه عفاف،سفید وشفاف است،نباید گذاشت چرکابه گناه برآن بپاشد.از اول باید مواظب بود این کاسه چینی نشکند واین جام بلورین ترک برندارد.از اول نباید به پای بیگانه،اجازه ورود به مزرعه نجابت دادکه بوته های نورس عصمت را لگدمال می کند.ولی…گریه بی حاصل است وبی ثمر،وقتیکه شاخه شکست وگل چیده شد!!


free b2evolution skin
7
خرداد

پیشینه پدیده شوم شیطان‌پرستی

بلیس یک جن است، نه انسان و نه فرشته است،‌از حکم خدا سرپیچی نموده و رجیم (مطرود) درگاه خداوند و سبب گمراهی انس و جن گردیده است و از نظر قرآن و اسلام شیطان از جن است (موجودی فراحسی) دارای عمری طولانی، بر انسان تسلط ندارد اما سبب گمراهی انسان می‌شود.

اعتقاد به شیطان (پیدایش شرور، حوادث طبیعی، جنگ، توفان، سیل و …) جهت دوری از خشم و قهرش (حوادث طبیعی) امری مرسوم در قدیم بود حتی در نوشته‌های یهودی، شیطان مظهر عقل و دانش و آگاهی! لقب گرفته است. شیطان‌پرستی در قرون وسطی از عهد عتیق (تورات) به دنیای جدید (مسیحیت و انجیل) راه یافت و مراسم عشای ربانی سیاه در فرانسه بنا نهاده شد و به صورت سری، فراماسونری به وجود آوردند و یهودیان، رهبری جریان فراماسونری و شیطان‌پرستی را به عهده گرفتند.


free b2evolution skin
7
خرداد

سخنرانی استاد اخلاق آقای اخوان

نکاتی از بیانات آقای اخوان
ماههای حرام:ذی القعده ،ذی الحجه،محرم ورجب
در حکم ماههای حرام آمده شروع جنگ برای مسلمانان جایز نیست ولی دفاع اشکال ندارد به هر میزان که باشد .
صدام ملعون در ماه ذی القعده به ایران حمله کرداین خودش کار حرامی بود.
در مفاتیح الجنان صفحه 246دعایی برای صبر از امام صادق در اعمال ماه رجب آمده که در بقیه ماهها هم می توان خواند ومختص این ماه نیست که خیلی فضیلت هم دارد.ابتدای آن این است :(نصف صفحه)
اللهم انی اسئلک صبر الشاکرین لک،وعمل الخائفین منک ویقین العابدین لک ………..
(التماس دعا)
مطالبی در مورد امام هادی (علیه السلام):
ایشان 20سال پایان عمر شریفشان را در سامرا بودند به دستو متوکل (ملعون)
دوران حضرت (علیه السلام)مصادف بود با 6ظالم که یکی از ستمگر ترین آنها متوکل بود .
ماموری گذاشته بود به نام عمر بن فرج که مواظب آنها باشد تا دین را ترویج ندهند
او رابطه امام را با مردم قطع کرد ودر محاصره قرارشان داد حتی نمی گذاشتند کسی به آنها کمک کند آنها را جریمه سنگین می کرد به طوری که زنان علوی کارشان به جایی رسیده بود که یک لباس سالم بیشتر برایشان مانده بود که نوبتی با آن نماز می خواندند تا زمانی که متوکل کشته شد.
ولی پسر متو کل به نام مستحصر درست مخالف پدرش بود آنقدر که آخر در مجلسی به خاطر شعر توهین آمیز پدرش باغلامان نقشه قتل او را کشید واو را به قتل رسانید .
واین را امیرالمومنین سالها قبل به مردم خبر داده بود وفرموده بودند که در زمان امام دهم کافرترین خلفا ی غاصب حکومت خواهد کرد که نزدیکترین فرد به او ،او را خواهد کشت.
عمر بن فرج می گوید :متوکل به من دستور داده بود با گاوها به روی قبور مطهر امام حسین یارانش بروم وقتی رسیدم گاوها روی همه قبرها رد شدند ولی جلوی قبر امام حسین (علیه السلام) ایستادندمن هم چوب برگرفتم  وگاوها را می زدم چوبها شکست ولی گاوها قدم بر قبر امام نگذاشتند ،حیوان ادب دارد و آدمهایی که توهین می کنند از حیوان پست ترند.
یکی سوال کرد چرا پس روز عاشورا اسب ها بر پیکر مطهر امام(علیه السلام)رفتند ؟
فرمودند این اسب ها در اصل عرب نبودند ومعلوم نبود از کجا آمدند چه به خوردشان داده بودند.
در دوران کودکی امام هادی (علیه السلام )در مدینه بودند وباز عمربن فرج مامور شد امام را تحت کنترل بگیرند.
همه را جمع کرد وگفت کسی را پیدا کنید که عالمترین مردم باشد ولی مخالف امام باشد .
مردم جنیدی را آوردند.عمر هم به او گفت می خواهم تو را معلم امام هادی (علیه السلام)قراردهم وتو باید ارتباط او را با شیعه قطع کنی .
ودر برابر به او خانه واموال فراوان دادند.
جنیدی آمد پیش حضرت وایشان را برد به یک ساختمانی وبه ایشان درس می داد و بعد در را قفل می کرد و می رفت . زمانی که ارتباط امام با شیعه کاملا قطع شده بود .
عمر بن فرج می گوید روز جمعه ای جنیدی را دیدم وگفتم بچه پیشت چه می گوید
جنیدی گفت:تو به او می گویی کودک چرا نمی گویی بزرگ خاندان بنی هاشم ،….، تورا قسم می دهم آیا عالمتر از من در مدینه سراغ داری ،به خدا قسم در یک قسمت مبالغه می کنم ایشان بالا تر از آن را به من می آموزد.مردم فکر می کنند او پیش من درس می آموزد  والله من از او درس می گیرم.
من چشم پوشی کردم .دفعه دوم که او را دیدم یک بار دیگر احوال امام را پرسیدم
دوباره گفت :نگو بچه بگو بزرگوارترین انسان ،بهترین اهل زمین همین کودک است بالاترین خلق خدا این نوجوان است می گویم قرآن بخوان  می گوید کدام سوره  من از بلندترین سوره ها آیه ای می خوانم ومی خواهم بقیه را بخواند اوهم طوری می خواند که تا بحال از آن خوش صدا تر وصحیح تر از آن نشنیده بودم حتی با صوتی زیبا تر از صوت داوود نبی . این نوجوانی است که پدرش در بغداد به شهادت رسید درحالی که این خردسال بود او بین کنیزان سیاه پوست رشد کرد من نمی دانم این علمها را از کجا آورده است.
دفعه سوم که او را دیدم ،دیدم این عالمی که مخالف امام بود قائل به امامت امام شده و یکی از مریدان امام هادی(علیه السلام)شده ،حالا برای او تبلیغ میکند.

معرفی کتاب:کشف الغمه فی معرفه الائمه(علی بن عیسی اربل)متوفای693هجری قمری


free b2evolution skin
7
خرداد

مزاح و شوخى حضرت رسول ص با امام حسن مجتبى (علیه السلام)

در روايات صحيحه آمده ، كه حضرت رسول (ص ) با امام حسن مجتبى عليه السلام در وقتيكه كودك بود شوخى و بازى مى نمود و آن حضرت زبان خود را از دهان بيرون مى آورد و به امام حسن نشان مى داد و آن حضرت چون سرخى زبان پيامبر صلى الله عليه و آله را مى ديد خندان و شاد مى شد.
و از ابن عباس نقل شده ، كه روزى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله امام حسن (ع ) را بر دوش مبارك خود سوار فرموده و راه مى رفت ، مردى امام حسن را در اين حال ديده گفت : (( ركبت نعم المركوب ، )) چه مركب خوبى را سوار شده اى ، حضرت رسول (ص ) فرمود: (( نعم الراكب هو،)) او نيز خوب سوارى است .
و در اخبار آمده كه روزى امام حسن عليه السلام در حالى كه كودك بود به حضرت رسول صلى الله عليه و آله گفت : اى جد بزرگوار مى خواهم كه بر شترى سوار شوم و هر طرف كه مى خواهم برانم ، حضرت رسول (ص ) فرمود: چه اشكالى دارد كه من شتر تو شوم ؟ امام حسن (ع ) فرمود: بسيار عالى است ، پس حضرت او را بر دوش مبارك خود سوار نموده ، و از اين گوشه حجره به آن گوشه حجره مى رفت ، و بدين سبب آن حضرت مسرور و خندان و شاد بود، در آن حال حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام گفت : اى جد بزرگوار، شتران مهار دارند و شتر من مهار ندارد، حضرت رسول (ص ) دو گيسوى مشكبار خود را به دست وى داد و فرمود: كه اين مويها مهار تو باشد، پس امام حسن هر دو گيسوى آن حضرت رسول حالت خوشى بيش ار پيش پيدا نمود باز امام حسن گفت : اى جد بزرگوار شتران آواز و صدا برآرند و شتر من صدائى ندارد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم شادان و خندان مانند شتران بنا كرد صدا كردن ، اين بود، مقدار اندكى از شوخيهاى آن حضرت ، و مولانا جلاالدين رومى در اين معنى گفته است :
باز نگار مى كشد چون شتران مهار من
يار كشى است كار او بار كشى است كار من
اشتر مست او منم خار پرست او منم
گاه كشد مهار من گاه شود سوار من
اشتر من چو عف كند وز سر ذوق كف كند
هر دو جهان تلف كند در كف شهسوار من (265)


free b2evolution skin
7
خرداد

شوخى حضرت رسول ص با اميرالمؤ منين على (علیه السلام)

صاحب كشف الغمه ، از مناقب خوارزمى بروايت ابن عباس آورده كه چون حضرت رسول (ص ) در سال اول هجرت ميان مهاجر و انصار عقد برادرى بست ، براى حضرت اميرالمؤ منان على عليه السلام برادرى تعيين نفرمود: حضرت امير ملول و غمگين شد و از مسجد بيرون آمد و راه صحرا را گرفت ، در صحرا جوى باريكى بود كه خشك شده بود، به آنجا آمد و پهلوى خود بر زمين نهاد و از شدت تارحتى بخواب رفت ، و تن او مقدارى خاك آلوده شده بود، حضرت رسول (ص ) كه اميرمؤ منان را غايب ديد، به نور فراست خود دانست كه آن حضرت ملول و غمگين شده ، به دنبال او رفته و او را در خواب يافت ، بالاى سر او نشست و خاك از تنش پاك فرمود و گفت : (( ((قم يا ابا تراب )) )) بلند شو اى خاك آلوده (263) آيا در خشم شدى كه ترا با كسى برادر نكردم ، بخدا سوگند كه ترا براى خود ذخيره كردم ، آيا تو راضى نيستى كه باشى براى من بمنزله هارون از موسى زيرا كه بعد از من هيچ پيغمبرى نيست ، يا على هر كه تو را دوست دارد، ايمان وجودش را احاطه خواهد كرد، و هر تو را دوست ندارد، خداوند او را به مرگ جاهليت بميراند.
و از عمار ياسر روايت شده گويد: در غزوه ذوالعشيره كه در سال دوم هجرت داقع شد من در ركاب مولايم اميرالمؤ منين عليه السلام بودم و هر دو در پاى درخت خرمايى بخواب رفته بوديم ، رسول خدا(ص ) بر بالين ما آمد و ما را بيدار كرد، و به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: (( ((قم يا ابا تراب )) )) بر خيز اى خاك آلوده پس از آن فرمود: خبرى دهم ترا يا على : بدبخت ترين مردم دو كس اند، يكى آنكه ناقه صالح را پى كرد، ديگرى آنكه محاسن تو را بخون (سرت ) رنگين نمايد و دست مبارك خود را به سر و روى آن حضرت كشيد


free b2evolution skin
7
خرداد

از شوخى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله

عبدالله بن حارث بن جزء سهمى كه از اصحاب آن حضرت است گويد: كه هيچكس را نديدم كه بيشتر از پيامبر خدا(ص ) مزاح و شوخى نموده باشد: و شوخى و مزاح او همه حق بود.
جريربن عبدالله بجلى ، كه يكى ديگر از اصحاب اوست گويد: پس ار اينكه به آنحضرت ايمان آوردم و مسلمان شدم ، هرگز با او ملاقات نكردم جز اينكه در روى من مى خنديد، و اخبار صحيح داريم كه پيوسته آن حضرت متبسم و خوشخوى بود و با چهره خندان با افراد روبرو مى شد و نيز روايت شده كه روزى يكى (از بزرگان صحابه به او عرض كرد: يا رسول الله تو با ما بسيار شوخى و مزاح مى كنى و اين روش ‍ مناسب منصب پيغمبرى و نبوت نيست آن حضرت فرمود: (( ((انى الاقول الا حقا)) )) من جز سخن راست نمى گويم .
و مى فرمود: خداوند مزاح و شوخى راست را مؤ اخذه نمى فرمايد، و فرمود: و اى بر كسى كه سخن دروغ گويد تا با آن گروهى را بخنداند و دوباره فرمود: كه واى بر او واى بر او.
شيخ فريدالدين عطار گويد:
چو عيسى باش خندان و شكفته
كه خر باشد ترش روى و گرفته


free b2evolution skin
7
خرداد

شوخى و خنده

معمر خلاد گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم : قربانت شوم ، مردى در ميان جمعى است و سخنى به ميان آيد و آنها شوخى كنند و بخندند حضرت فرمود: باكى نيست تا آنجا كه نباشد - به گمانم مقصودش فحش بوده - (يعنى در صورتيكه به فحش و هرزه گوئى نكشد) سپس فرمود: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله اينگونه بود كه عرب بيابانى نزدش مى آمد و هديه اى برايش مى آورد و همانجا مى گفت : بهاى هديه ما را بده ، پس رسول خدا(ص ) مى خنديد، و هر زمان كه اندوهگين مى شد مى فرمود: آن عرب بيابانى چه شد؟ كاش نزد ما مى آمد.
فضل بن ابى قره گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمود: (( ما من مؤ من الا و فيه دعابة قلت : و ما الدعابة ؟ قال المزاح ، )) يعنى هيچ مؤ منى نيست جز اينكه در او دعابة هست ، من عرض كردم : دعابة چيست ؟ فرمود: مزاح و شوخى
يونس شيبانى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: شوخى كردن شما با همديگر چگونه است ؟ عرض كردم : اندك است ، فرمود: اينگونه نباشيد زيرا شوخى از خوش خلقى است ، و تو به اين وسيله برادرت را خوشحال مى گردانى ، و هر آينه رسول خدا(ص ) با كسى شوخى مى كرد و مى خواست كه او را شاد و مسرور كند.
عبدالله بن محمد جعفى گويد: شنيدم حضرت امام باقر عليه السلام مى فرمود: خداى عزوجل آنكس كه ميان جمعى شوخى و خوشمزه گى كند دوستش دارد، در صورتيكه فحشى در ميان شوخى ها نباشد.


free b2evolution skin