7
خرداد

يماني از ياران حضرت مهدي (ع) وحتميت خروج او

متن حديث
1729 - ( الإمام الصادق عليه السلام ) ” خمس علامات قبل قيام القائم : الصيحة ، والسفياني ، والخسف ، وقتل النفس الزكية ، واليماني . فقلت : جعلت فداك إن خرج أحد من أهل بيتك قبل هذه العلامات أنخرج معه ؟ قال : لا ، فلما كان من الغد
تلوت هذه الآية : إن نشأ ننزل عليهم من السماء آية فظلت أعناقهم لها خاضعين ، فقلت له : أهي الصيحة ؟ فقال : أما لو كانت خضعت أعناق أعداء الله عز وجل “
* * *
* حديث شماره : 1729 *
* ابو ايوب خزاز ، از عمر بن حنطله آورده كه گفت از امام صادق عليه السلام شنيدم مىفرمود : قبل از قيام قائم [ عليه السلام ] پنج نشانه روى خواهد داد : صيحه [ آسمانى ] ، خروج سفيانى ، فرورفتن سفيانى و پيروانش ، در زمين ، كشته شدن يك انسان پاك ( نفس زكية ) ، خروج يمانى . راوى به امام عرض كرد : فدايت شوم ، اگر فردى از اهل بيت تو قبل از اين نشانه ها خروج كند ، با او همراهى كنيم ؟ [ حضرت ] فرمود : خير ، فرداى آن روز اين آيه را تلاوت كردم : ( إن نشأ ننزل عليهم من السماء آية فظلت أعناقهم لها خاضعين ) ( اگر بخواهيم بر آنها نشانه اى از آسمان مى فرستيم وگردنهايشان در مقابل آن نشانه خاضع مىگردد ، به او عرض كردم : آيا منظور از صيحه اين است ؟ فرمود : آگاه باش ، اگر اين باشد گردن دشمنان خدا فرود خواهد آمد .
منبع حديث
1729 - المصادر :
* : الكافي : ج 8 ، ص 310 ، ح 483 - محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عن علي بن الحكم ، عن أبي أيوب الخزاز ، عن عمر بن حنظلة قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : -
* : النعماني : ص 252 ب 14 ، ح 9 - أخبرنا محمد بن همان قال : حدثنا جعفر بن محمد بن مالك الفزاري قال : حدثني عبد الله بن خالد التميمي قال : حدثني بعض أصحابنا ، عن محمد بن أبي عمير ، عن أبي أيوب الخزاز ، عن عمر بن حنظلة ، عن أبي عبد الله عليه السلام : ” للقائم خمس علامات : ( ظهور ) السفياني ، واليماني والصيحة من السماء ، وقتل النفس الزكية ، والخسف بالبيداء ” .
* : كمال الدين : ج 2 ، ص 649 ، ب 57 ، ح 1 - كما في الكافي بتقديم وتأخير ، بسند آخر عن ميمون ألبان ، عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام : -
وفي : ص 650 ، ب 57 ، ح 7 - كما في روايته الأولى بتفاوت يسير ، بسند آخر ، عن عمر بن حنظلة ، عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام : - وفيه ” علامات محتومات ” .
* : الخصال : ص 303 ، ب 5 ، ح 82 - كما في رواية كمال الدين الأولى سندا ومتنا .
* : دلائل الإمامة : ص 261 - بعضه بسند آخر ، عن عمر بن حنظلة وفيه ” والمرواني وشعيب بن صالح وكف تقول هذا هذا ” .
* : غيبة الطوسي : ص 267 ، كما في الكافي بتفاوت يسير ، بسند آخر ، عن عمر بن حنظلة وفيه ” . . . من العلامات ” .
* : إعلام الورى : ص 426 ، ب 4 ، ف 1 - كما في رواية كمال الدين الأولى ، عن ميمون ألبان : -
* : عقد الدرر : ص 111 ، ب 4 ، ف 3 - كما في النعماني بتفاوت يسير ، ونسبه اشتباها إلى أبي عبد الله الحسين على عادته فيما روى عن أبي عبد الله الصادق عليهما السلام .
* : برهان المتقي الهندي : ص 114 ، ب 4 ، ف 2 ، ح 10 - عن عقد الدرر .
* : إثبات الهداة : ج 3 ، ص 720 ، ب 34 ، ف 4 ، ح 18 - عن كمال الدين والخصال .
وفي : ص 721 ، ب 34 ، ف 4 ، ح 24 - عن كمال الدين .
وفي : ص 726 ، ب 34 ، ف 6 ، ح 46 - عن غيبة الطوسي .
وفي : ص 731 ، ب 34 ، ف 8 ، ح 73 - عن إعلام الورى .
وفي : ص 735 ، ب 34 ، ف 9 ، ح 96 - عن النعماني .
* : وسائل الشيعة : ج 11 ص 37 ب 13 ح 7 - عن الكافي .
* : البرهان : ج 3 ص 179 ح 1 - عن الكافي ، بتفاوت يسير وفيه ” . . هذه الآيات ” .
* : حلية الأبرار : ج 2 ص 610 ب 31 - كما في الكافي عن محمد بن يعقوب .
* : المحجة : ص 156 - كما في الكافي بتفاوت يسير عن محمد بن يعقوب .
* : البحار : ج 52 ص 203 ب 25 ح 29 - عن كمال الدين .
وفي : ص 204 ب 25 ح 34 - عن كمال الدين والنعماني .
وفي : ص 209 ب 25 ح 49 - عن غيبة الطوسي .
وفي : ص 304 ب 26 ح 74 - عن الكافي .
* : نور الثقلين : ج 4 ص 46 ح 10 - عن الكافي .
* : ينابيع المودة : ص 426 ب 71 - عن المحجة وفيه ” . . فقلت له أهي الصيحة قال نعم ” .
* : كشف الأستار : ص 177 - أوله عن عقد الدرر .
* : إلزام الناصب : ج 2 ص 135 - 136 - عن البحار .
* : بشارة الاسلام : ص 135 ب 7 - عن الكافي .
وفي : ص 151 ب 7 - عن ينابيع المودة .
* : منتخب الأثر : ص 439 ف 6 ب 3 ح 1 - عن كمال الدين .
وفي : ص 454 ف 6 ب 6 ح 1 - عن غيبة الطوسي .
وفي : ص 458 ف 6 ب 6 ح 23 - عن برهان المتقي .


free b2evolution skin
7
خرداد

رجعت در انديشه شيعى

رجـعـت يـكى از مسائل پيچيده مربوط به دوران ظهور حضرت مهدى (عج ) است ,بر اساس اين عـقـيـده گروهى از مومنين به اين جهان بازمى گردند تا ظهور دولت حق را مشاهده كنند و از شـكـوفـايـى آن لذت ببرند, و نيز گروهى از منافقين بازگردانده مى شوند تا كيفر دنيوى اعمال ناشايست خويش را بچشند.
رجعت يكى از عقايد ويژه مذهب تشيع است كه از ديرباز, شيعه اماميه بر آن بوده اند و بدان معروف گـشـتـه انـد و بـه واسطه اعتقاد به آن مورد طعن دشمنان قرارگرفته اند, بحثها و گفتگوهاى فراوانى در اين باره ميان بزرگان شيعه و مخالفين آنهارخ داده كه تاريخ آن را ثبت و ضبط نموده است ((1)) . در اين زمينه روايات بسيارى از خاندان نبوت به دست ما رسيده است .
طبق گفته علامه مجلسى نـزديـك بـه دويـسـت روايـت در اين باب وجود دارد, وى بيشتر آنها رادر كتاب بحارالانوار باب رجعت گرد آورده است ((2)) . در قرآن مواردى وجود دارد كه امكان رجعت را در اين امت به ثبوت مى رساند.
براساس قرآن كريم گروههايى با افرادى پس از مرگ زنده شده و تا مدتى به حيات مجدد خود ادامه داده اند.
در ادامه مقاله به اين موارد اشاره خواهيم كرد.
البته اغلب اين شواهد صرفا امكان قضيه را مى رساند, ولى دو مورد در قرآن كريم صراحتارجعت اشاره دارد: در سوره نمل مى خوانيم : ويوم نحشر من كل امه فوجا ممن يكذب بياتنا (النمل , 27 : 83).
روزى خواهد آمد كه از هر گروهى دسته اى را برمى انگيزيم , از كسانى كه آيات ما رامورد تكذيب قرار مى دهند.
ايـن آيه صراحت دارد كه دسته هايى از ستمكاران برانگيخته مى شوند, نه همه آنها,و منظور از آن برانگيخته شدن در روز قيامت نيست , چون حشر قيامت , رستاخيزى همگانى است : وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا (الكهف , 18 : 47) آنها را برانگيختيم , هيچ كس را فروگذار ننموديم و نيز در قرآن كريم آمده است : وكل اتوه داخرين همه نزد او آيند, در حالى كه خوار و زبونند.
و همچنين آيه ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين دلالت بر رجعت دارد, زيرا از دومرگ و دو زنده شدن خبر مى دهد, ميراندن نخست , پس از حيات نخست , وميراندن دوم , پس از حيات در رجعت .
آرا دانشمندان شيعه درباره رجعت
شيخ ابوجعفر صدوق (متوفاى 381 ه ق ) در كتاب اعتقادات مى گويد: عقيده ما درباره رجعت آن است كه آن را حق مى دانيم .
سـپـس شواهدى را بر امكان آن , از قرآن ارائه مى كند و به داستان گروهى كه از ديارخود بيرون شـدند تا به گمان خود, خود را از خطر مرگ (طاعون ) رهايى دهند, امافرمان مرگ آنان رسيد, و سپس زنده گرديدند اشاره مى كند.
(البقره , 2 : 243) و نـيـز به داستان مردن و زنده شدن عزيز اشارت دارد, كه در آيه 259 همان سوره آمده است , و هـمـچـنـين به زنده شدن قوم موسى (ع ) پس از آنكه صاعقه آنان رافراگرفت (البقره , 2 : 56) و اصـحـاب كـهـف كـه زنده شدند و سپس به جايگاه خودبازگشتند (الكهف , 18 : 18 تا 25) اشاره مى كند.
پس از آن اضافه مى كند: رجعت در امم سالفه نيز واقع گرديده و در اين امت نيز واقع مى گردد, چـنـانكه از پيغمبر اكرم (ص ) روايت شده : هرآنچه در امتهاى گذشته انجام گرفته , در اين امت نيز انجام مى گيرد.
صدوق به اين آيات قرآنى نيز استدلال مى كند: ويوم نحشر من كل امه فوجا ممن يكذب بياتنا وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا پـايـه اسـتدلال با قرآن درباره امكان و وقوع رجعت , بر همين اساس استوار است ,چنانكه خواهيم آورد.
شيخ ابوعبداللّه مفيد (متوفاى 413 ه ق ) در جواب پرسش از مساله رجعت مى گويد: خـداونـد, پـيـش از روز رستاخيز, گروهى از اين امت را بازمى گرداند و عقيده به رجعت يكى از ويـژگيهاى مذهب اهل بيت به شمار مى رود.. خداوند از روزرستاخيز بزرگ خبر داده : همگى را بـرمـى انگيزيم و هيچ كس را فروگذار نمى كنيم وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا… ولى درباره رجعت مى گويد: از هر گروهى دسته اى را برمى انگيزيم ويوم نحشر من كل امه فوجا. پس , چنانكه خداوند خبر داده دو رستاخيز اكبر و اصغر داريم .
و نـيـز خـداونـد از سـتـمـكاران گزارش مى دهد كه در روز قيامت گويند: خداوندا, دو بارما را ميراندى و دو بار ما را زنده گردانيدى ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين .
گروه ستمكاران از دو مرگ و دو زندگى سخن مى گويند: آنها در اين جهان بوده ,مى ميرند و در رجعت زنده شده سپس مى ميرند, و براى روز رستاخيز زنده مى گردند.
.. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديده اند. ولى ديگران در تفسير آيه دچار اشكال گرديده اند, زيرا مرگ نخست را پيش اززندگى اين جهان گفته اند, در صورتى كه نبود پيش از بود را ميراندن نمى گويند ((3)) .
سيد مرتضى , علم الهدى (متوفاى 436 ه ق ) درباره حقيقت رجعت مى گويد: آنـچـه شـيعه اماميه برآنند, آن است كه خداوند, در موقع ظهور حضرت مهدى (عج )گروهى از مـومـنـان را برمى انگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و به نصرت و يارى آن نائل گردند و نيز گروهى از دشمنان را برگردانده تا از آنان انتقام گرفته شود, ومومنان از آن لذت ببرند.
دليل بر صحت اين گفتار, همانا امكان آن و مقدور بودن آن براى خداوند است , زيراامرى ممتنع و مستحيل نيست , چنانكه گروهى از مخالفين آن را مستحيل دانسته اند.
پس هرگاه , مساله رجعت امرى ممكن باشد, دليل بر اثبات آن , اجماع شيعه اماميه و اتفاق آرا آنان بر اين مساله است .
و اتفاق آرا شيعه حكايت از راى معصوم دارد كه هر آينه حق و صواب است .
البته , رجعت , با مساله اختيار در تكليف منافات ندارد همانگونه كه با ظهورمعجزات منافات ندارد, زيرا در هيچ كدام سلب اختيار نگرديده موجب الجا نمى گردد.
برخى رجعت را تاويل برده , مى گويند: مقصود از آن , بازگشت دولت حق , و حاكم شدن دين خدا بر خلق است , نه رجعت اشخاص پس از مرگ .
ايـن گروه از شيعه از اين رو دست به چنين تاويلى زده اند كه نتوانسته اند در مقابل انكار منكرين دليل قاطع اقامه كنند, و شبهات آنان را در زمينه ممتنع جلوه دادن رجعت جواب گويند.
بـايـد گـفت : رجعت تنها با روايات كه جنبه اخبار آحاد دارد ثابت نگرديده , بلكه باپشتوانه اجماع طائفه , اين امر به اثبات رسيده است .
چنين امرى , با اين صراحت , قابل تاويل نيست ((4)) .
عـلامه معاصر شيخ محمدحسين كاشف الغطا (متوفاى 1373 ه.ق ) در رد كسانى كه مساله رجعت را از اركان مذهب تشيع شمرده و بر آنان طعنه زده اند, مى گويد: عـقـيـده بـه رجعت , لازمه مذهب تشيع نيست , انكار آن زيانى ندارد, گرچه اين مساله براى آنان روشـن و بـديـهـى است , ولى ملازمه اى ميان تشيع و عقيده به رجعت وجودندارد… و اين مساله هـمـانـنـد برخى از اخبار غيبى مشهور است كه پيش از قيام قيامت صورت مى گيرد, مانند فرود آمدن حضرت مسيح (ع ), و ظهور دجال , و خروج سفيانى , و نظائر آن كه درباره نشانه هاى قيامت گفته اند.
اين گونه امور, ربطى به اساس تدين ندارد, و از ريشه هاى اسلام به شمار نمى رود,انكار آن موجب خروج از دين نمى گردد, و نيز اعتراف به آن , صرفا موجب دخول در دين نمى باشد.
آيـا كـسـانى كه بدين سبب بر شيعه طعن مى زنند, مى دانند رجعت چيست .
چه امتناعى دارد كه خـداوند گروهى را پس از مرگ زنده گرداند, با آنكه چنين پيشامدهايى در زمانهاى گذشته به وقوع پيوسته , و قرآن كريم از آنها ياد كرده است .
آيـا داسـتان حضرت حزقيل و زنده شدن كسانى را كه از خانه هايشان بيرون رفتند و ازترس مرگ فرار كردند و دچار مرگ شدند نشنيده اند.
آيـا آيـه كـريمه : ويوم نحشر من كل امه فوجا را نخوانده اند, با آنكه در روز رستاخيز بزرگ تمامى گروهها و ملتها محشور مى گردند… آرى , مـسـالـه رجـعـت را, وسـيـلـه اى براى طعنه زدن به شيعه , قرار دادن , شيوه دشمنان بوده است ((5)) .
دلائل و شواهد قرآنى 1 - آيه رجعت در سوره نمل , آيه 83 مى خوانيم : ويوم نحشر من كل امه فوجا ممن يكذب باياتنا روزى خـواهد آمد تا از هر گروهى دسته اى را برمى انگيزيم , از كسانى كه آيات ما رامورد تكذيب قرار مى دهند.
ايـن آيـه صـراحـت دارد كـه تـنـها دسته هايى از ستمكاران برانگيخته مى گردند, وهمانگونه كه گفتيم اين آيه نمى تواند در مورد حشر روز قيامت باشد, چون درباره قيامت مى خوانيم : ويوم نسير الجبال وترى الارض بارزه . وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا.
وعرضواعلى ربك صفا لقد جئتمونا كما خلقناكم اول مره بل زعمتم ان لن نجعل لكم موعدا(الكهف , 18 : 45 و 46).
روزى كـه كـوهـهـا بـه حركت درآمده , و زمين رو شده است , و همه را برانگيختيم پس كسى را فـروگـذار نـنموديم .
همه آنها در يك رديف بر خداوند عرضه شده , به آنهاگفته مى شود: اكنون هـمـگـى نـزد مـا آمـديـد, هـمـانگونه كه روز نخست شما را آفريديم .
آرى گمان داشتيد چنين وعده گاهى نخواهيد داشت .
و در آيه ديگر مى خوانيم : ويـوم يـنـفخ فى الصور ففزع من فى السماوات ومن فى الارض الا من شا اللّه .
وكل اتوه داخرين (النمل , 27 : 87) روزى كه در صور دميده مى شود, تمامى كسانى كه در آسمان و زمين هستند دروحشت و هراس فـرو مـى رونـد, مـگـر كـسانى كه خدا خواسته مورد عنايت خاص اوباشند.پس همگى در پيشگاه حضرت حق با فروتنى حضور دارند.
علامه طبرسى در ذيل آيه رجعت چنين مى گويد: آن دسـتـه از امـامـيه كه به رجعت عقيده دارند, به اين آيه تمسك جسته , مى گويند:من براى تـبعيض است , و بر آن دلالت دارد كه برخى از ستمكاران برانگيخته مى شوند… و بر اين امر روايات بـسـيـارى از ائمـه اهـل بـيـت (ع ) وارد شده است كه پس از ظهور حضرت مهدى (عج ), خداوند گروههايى از تبهكاران را زنده مى كند تاعقوبت اعمال خويش را در همين جهان بچشند, و دچار خفت و خوارى گردند,مومنين را بر آنان چيره سازد تا انتقام خود را بستانند…
ولـى گـروهى از اماميه , اين روايات را تاويل برده , مى گويند: مقصود از رجعت ,بازگشت دولت حق است به صاحبان اصلى خود, كه همان ظهور حضرت مهدى (عج ) است . آنـهـا مـى گـويند: رجعت اشخاص , با حكمت تكلف كه همان آزمايش از روى اختياراست منافات دارد, زيـرا رجـعـت مـوجب جبر و الجا در تكليف است .
اما چنين نيست , زيرا جبر و الجائى در كار نبوده و هرگونه اختيار در پذيرش و انجام دادن اعمال اختيارى باقى و پابرجاست , چون صرفا ارائه دلائل و آيات الهى , همانند معجزات انبيا, مايه جبر و اكراه و سلب اختيار نمى گردد ((6)) .
اما كسانى كه دلالت اين آيه را بر رجعت نپذيرفته اند مى گويند: مـقـصود از اين دسته ها, همان پيشتازان گروه هاى كفر ونفاق هستند كه به عنوان سردمداران و مـسوولان مردم خويش , جوابگو خواهند بود, لذا آنان را جدا برمى انگيزند تا موضع خود را در ميان ملتهاى خويش روشن سازند. علامه طبرسى گويد: كسانى كه آيه را مربوط به قيامت مى دانند, مى گويند: منظور آن است كه دسته اى از روسا و پيشوايان گروه كافران , در قيامت برانگيخته و گردآورده مى گردند, تا حجت , بر آنان تمام گردد ((7)) .
فخر رازى مى گويد: اين آيه مربوط به امورى است كه پس از قيام قيامت انجام مى گيرد ((8)) .
آلوسى مى گويد: مراد از اين حشر كه نسبت به دسته هايى جدا انجام مى گيرد حشرمجددى است كـه براى سرزنش كردن آنان , و عقوبت نمودن آنان انجام مى گيرد, وپس از حشر اكبر, كه شامل تمامى خلق است , انجام مى گيرد ((9)) .
ولـى آنـچـه از سـيـاق آيـات بـه دست مى آيد, آن است كه اين حشر اصغر پيش از حشراكبر انجام مـى گـيـرد, و در ذيل همين آيه , در مورد قيام قيامت گويد: ويوم ينفخ فى الصور ففزع من فى الـسـماوات ومن فى الارض (النمل , 27 : 87) و اگر ترتيب نزول در آن رعايت شده باشد, نمودار آن است كه حادثه رجعت دسته هاى مورد بحث پيش از نفخ صور انجام مى گيرد.
2 - دو بار امامه و احيا در سوره مومن آيه 11 مى خوانيم : قالوا ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين , فاعترفنا بذنوبنا فهل الى خروج من سبيل . در روز واپـسين كافران گويند: خداوندا, دو بار ما را ميراندى و دو بار زنده نمودى ,پس اينك به گناهان خويش گردن نهاديم , آيا براى بيرون شدن از اين گرفتارى راه چاره اى هست . در ايـن آيه , از دو بار ميراندن سخن رفته , كه هر ميراندن , حيات سابقى را مى رساند,همانگونه كه دوبار زنده نمودن , مرگ پيشين را حكايت دارد. مـيـرانـدن نـخست , پس از حيات دنيوى , و مرگ دوم , پس از حيات در رجعت است ,چنانكه احيا نخست , در رجعت , و احيا دوم در روز واپسين است . بـرخـى اماته اولى را همان حالت نطفه بودن دانسته اند, و اماته دوم را مرگ پس ازحيات دنيوى و حيات دوم را حيات اخروى . برخى ديگر حيات دوم را در قبردانسته اند كه افراد براى پرسش زنده مى شوند. و دليل بر اينكه حالت نطفه را حالت موت فرض كرده اند, آيه 28 سوره بقره است كه مى فرمايد: كيف تكفرون باللّه وكنتم امواتا فاحياكم … كه مقصود حالت پيش از دميدن روح است . ولـى ايـن گفتار درست نيست , زيرا حالت پيش از دميدن روح را, موات گويند, نه اماته بدين سـبـب كه وصف موات , با هرگونه حالت فقد حيات موافق است , ولى اماته در صورتى است كه از چيزى سلب حيات شده باشد. عـلاوه بـر اين , بر فرض مزبور, بايد بر انسان سه بار موت و حيات گذشته باشد, نه دوبار: موت به معناى فقد حيات پيش از دميدن روح , موت پس از حيات دنيوى وموت پس از حيات برزخى . از ايـن گذشته اساسا تكرار موت و حيات , براى همه كس نيست . بازگشت در رجعت و نيز حيات برزخى در قبر و به طور مطلق پيش از روز رستاخيز براى همه كس نيست , بلكه صرفا براى كسانى است كه داراى ايمان محض يا كفر محض بوده اند. بـيـشـتر مردم پس از حيات دنيوى , مى ميرند و براى روز رستاخيز زنده مى شوند كه آيه 28 سوره بقره بدان اشارت دارد: كيف تكفرون باللّه وكنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون … شـما, مرده و فاقد حيات بوديد, پس به شما حيات بخشيد, سپس شما رامى ميراند و دوباره براى روز محشر زنده مى سازد. مومنان در بهشت نيز مى گويند: افما نحن بميتين الا موتتنا الاولى (الصافات , 37 : 58 و 59) مگر نيست كه ما ديگر نخواهيم مرد, جز يك مردن نخستين كه بر ما گذشت . 3 - زنده شدن اصحاب كهف يكى از دلائل صحت و امكان رجعت در اين امت , زنده شدن اصحاب كهف است كه در سوره كهف به آن تصريح شده : وتحسبهم ايقاظا وهم رقود… وكذلك بعثناهم ليتسالوا بينهم (الكهف , 18 : 18 و19) گمان مى برى كه آنان بيدارند, در حالى كه آنان آرميده اند… اين چنين آنان رابرانگيختم تا ميان خود گفتگو كنند. وكذلك اعثرنا عليهم ليعلموا ان وعداللّه حق وان الساعه لاريب فيها (الكهف , 18: 21) اين چنين , ديگران را بر آنان دلالت نموديم , تا بدانند وعده خداوند, درباره رستاخيز, حق است , و هنگامه قيامت هر آينه آمدنى است و جاى شك در آن نيست . ولبثوا فى كهفهم ثلاث مائه سنين وازدادوا تسعا (الكهف , 18 : 25). آنان در غارشان سيصد سال درنگ نمودند, و نه سال بر آن افزودند. و اين بدان جهت است كه سيصد سال قمرى كه متداول اعراب است , از سيصدسال شمسى نه سال كسر دارد, و چون آنان سيصد سال شمسى آرميده بودند, لازم آمد كه بر سال عربى افزوده گردد تا حساب درست آيد.
4 - داستان عزيز او كـالـذى مر على قريه وهى خاويه على عروشها. قال انى يحى هذه اللّه بعد موتها.فاماته اللّه مائه عـام ثم بعثه . قال كم لبثت . قال لبثت يوما او بعض يوم . قال بل لبثت مائه عام . فانظر الى طعامك و شـرابـك لـم يـتـسنه . وانظر الى حمارك . ولنجعلك آيه للناس . وانظر الى العظام كيف ننشزها ثم نكسوها لحما. فلما تبين له قال اعلم ان اللّه على كل شى قدير (البقره , 2 : 259) يا همانند كسى كه از كنار يك روستاى ويران شده عبور كرد, در حالى كه سقفهاى آن فروريخته بـود, و مـردم آن مرده و استخوانها پوسيده و پراكنده شده بود, با خودگفت : چگونه خدا, اينها را پـس از مـرگ زنـده مـى كند. در اين هنگام , خدا او را يكصدسال ميراند, سپس برانگيخت , و به او گـفت : (نوايى شنيد) چه قدر درنگ كردى .گفت : يك روز يا پاره اى از روز, به او گفت : نه بلكه يـكصد سال درنگ كردى . پس نگاه كن به خوردنى و آشاميدنى خود كه همراه داشتى , هيچ گونه فرسودگى در آن رخ نداده , ولى به الاغ خود نگاه كن كه چگونه فرسوده و از هم گسيخته شده … كه ماتو را - زنده شدن تو پس از يكصد سال مردن را - نشانه اى براى مردم قرار دهيم (ازتو شنيده باور كنند كه زنده شدن مردگان حق است ) اكنون به استخوانهاى پوسيده واز هم گسيخته الاغ خـود نـگـاه كـن , تا چگونه آنها را فرآورده استوار مى سازيم , سپس گوشت بر آن مى پوشانيم . پس هـنـگامى كه اين حقايق بر او آشكار گرديد, گفت : هرآينه مى دانم خداوند بر همه كارى توانايى دارد.
5 - هفتاد هزار خانوار فرارى از طاعون يكى ديگر از دلايل صحبت و امكان رجعت در اين امت , داستان هفتاد هزار خانوارفرارى از طاعون است كه دچار مرگ ناگهانى شدند, و سپس با دعاى پيغمبرى -مى گويند: حزقيل , سومين وصى حضرت موسى بوده - زنده شدند. در اين باره چنين مى خوانيم : الـم تـر الى الذين خرجو من ديارهم وهم الوف حذر الموت . فقال لهم اللّه موتوا ثم احياهم . ان اللّه لذو فضل على الناس ولكن اكثر الناس لا يشكرون (البقره , 2 :243). آيا نديده اى - يعنى ندانسته اى - گروهى را كه از ترس مرگ از خانه هاى خود بيرون شدند - و به بـهـانه بيمارى طاعون از شركت در جنگ و جهاد خوددارى نمودند -خداوند فرمان مرگ آنان را صـادر نـمـود, سـپـس - بر اثر دعاى پيغمبرى عظيم الشان -آنان را زنده نمود. خداوند نسبت به بندگان خود بخشاينده است گرچه بيشتر مردم سپاس نمى دارند. گـويـنـد: اينان هفتاد هزار خانوار بودند كه از ترس مرگ , بيمارى طاعون را بهانه قراردادند, در جهاد شركت نجستند, و از خانه هايشان بيرون شدند. آنگاه در راه , مرگ همگى فرارسيد. و بر دست سومين وصى حضرت موسى (ع ) زنده شدند, و اينان گروهى از بنى اسرائيل بودند ((10)) .
6 - ماجراى هفتاد نفرى اصحاب موسى (ع ) موسى (ع ), هفتاد نفر از قوم خود را انتخاب نمود و با خود به كوه طور برد, و آنان درخواست رويت نـمودند, كه صاعقه آنان را در ربود, سپس با درخواست حضرت موسى (ع ) زنده گرديدند تا شكر خداى را به جا آورند. واذ قـلتم يا موسى لن نومن لك حتى نرى اللّه جهره فاخذتكم الصاعقه وانتم تنظرون . ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون (البقره , 2 : 56) ياد بياوريد هنگامى را كه به موسى گفتيد: ايمان نمى آوريم , تا خدا را بالعيان ببينيم … پس صاعقه شـمـا را فراگرفت , در حالى كه نظاره مى كرديد - در مقابل اين عقوبت كارى نميتوانستيد انجام دهيد - آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد تا سپاسگزار باشيد. عـلامـه طبرسى مى گويد: گروهى از اماميه به اين آيه تمسك جسته و رجعت را در اين امت روا دانسته اند ((11)) . سپس در اين زمينه به برخى اشكالات درباره رجعت اشاره دارد, كه آنها را در جاى خود مى آوريم .
7 - داستان زنده شدن قتيل اسرائيلى كـشـتـه اى در مـيـان بـنى اسرائيل يافت شد كه كشنده او شناخته نبود, و هر كس گناه آن را به گردن ديگرى مى افكند. دستور رسيد, تا گاوى را سر ببرند, و بيخ دم او را به كشته بزنند تا زنده شود, و خود, قاتل خويش را رسوا سازد. واذا قـتلتم نفسا فاداراتم فيها, واللّه مخرج ما كنتم تكتمون . فقلنا اضربوه ببعضها,كذلك يحى اللّه الموتى ويريكم آياته لعلكم تعقلون (البقره , 2 : 72 و 73). بـه يـاد آوريد هنگامى كه فردى را كشتيد و گناه كشتن او را به گردن يكديگرمى افكنديد, ولى خداوند آنچه را پنهان مى ساختيد آشكار مى سازد. پس فرمان داديم (تا گاوى را كشته ) و قسمتى از آن را (كـه همان بيخ دم او باشد) به كشته بزنيدتا (با اذن خدا) زنده گردد. اين چنين است كه خداوند مردگان را زنده مى كند, ودلائل خود را براى شما آشكار مى سازد, باشد تا انديشه كنيد.
8 - بازگشت مسيح (ع ) يـكـى از دلائل بـر صحت و امكان بازگشت به اين جهان پيش از قيامت , بازگشت حضرت مسيح (ع ) است كه پس از رفتن از اين جهان به جهان ديگر, بازمى گردد و باحضرت مهدى (عج ), بيعت كرده , در نماز به او اقتدا مى نمايد, و تمامى اهل كتاب به او ايمان آورده از او پيروى مى كنند: وان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته , ويوم القيامه يكون عليهم شهيدا(النسا, 4 : 159). تـمامى اهل كتاب - يهود و نصارى - پيش از مرگش به او ايمان مى آورند… و در روزرستاخيز بر آنان گواه خواهد بود. بـازگشت حضرت مسيح (ع ) رجعتى است كه پيش از روز قيامت انجام مى گيرد, وشاهد صدقى است بر صحت مدعاى شيعه بر امكان رجعت .
در ايـن زمـيـنـه , عـلى بن ابراهيم قمى از شهر بن حوشب ((12)) روايتى آورده گويد:حجاج بن يوسف ثقفى به من گفت : آيه اى در قرآن است كه مرا بيچاره كرده , گفتم :كدام آيه . گفت : وان اهـل الـكـتـاب الا لـيومنن به قبل موته با ايمان گمان كه ضميرقبل موته به من اهل الكتاب بـازمى گردد, گفت : به خدا قسم كه من دستور كشتن يهودى و نصرانى را مى دهم , و چشم به او مـى دوزم تـا ببينم لب حركت مى دهد,ولى هرگز, بلكه بى حركت مى ماند, بدو گفتم : نه چنين نـيـسـت كـه گـمان برده اى .گفت : پس چگونه است . گفتم : عيسى (ع ) پيش از قيام قيامت از آسـمـان فـرود مـى آيـد, آنـگـاه هـمه ملتهاى يهود و نصارى و غيره به او ايمان مى آورند, پيش از آنكه عيسى (ع ) بميرد, و در نماز به حضرت مهدى (عج ) اقتدا مى كند. گـفت : اين را از كجا آوردى . گفتم : از امام محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (ع ). آنگاه گفت : جئت بها واللّه من عين صافيه آن را از چشمه زلالى دريافت كرده اى .
نمونه هايى از روايات رجعت
عـلامه مجلسى , پس از عرضه روايات رجعت مى گويد: براى كسانى كه به گفتار ائمه اطهار (ع ) ايمان دارند, جاى شك و ترديد باقى نمى ماند كه مساله رجعت , حق است , زيرا روايت وارده در اين بـاب از ائمه اطهار (ع ) در حد تواتر است , و نزديك به دويست روايت وارد شده است كه در اين امر صـراحت دارند و اين روايات راچهل و اندى از بزرگان علما و محدثين عاليقدر در بيش از پنجاه كـتـاب مـعـتـبـر روايـت كرده اند. آنگاه يك به يك نام اين بزرگان را برمى شمرد, امثال صدوق , كـلـيـنـى ,طـوسى , علم الهدى , نجاشى , كشى , عياشى , قمى , مفيد, كراجكى , نعماتى , صفار,ابن قـولـويه , ابن طاووس , طبرسى , ابن شهرآشوب و راوندى سپس از كتابهايى كه درخصوص مساله رجعت نگاشته شده ياد مى كند .
اكنون نمونه هايى از اين روايات را در اينجا مى آوريم :
1 - از امـام صادق (ع ), درباره آيه ويوم نحشر من كل امه فوجا سوال شد, فرمود:مردم درباره آن چـه مـى گـويند. گفتند: مى گويند درباره قيامت است . فرمود: آيا در روزقيامت از هر گروهى دسـتـه اى برانگيخته مى شوند, و بقيه وانهاده مى شوند. نه ,چنين نيست , اين آيه مربوط به رجعت است , اما آيه قيامت آيه وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا است
2 - على بن ابراهيم با سندى صحيح از امام صادق (ع ), روايت مى كند كه فرمود: ولا يرجع الا من محض الايمان محضا او محض الكفر محضابازنمى گردد جز كسانى كه خالصا ايمان آورده يا كفر ورزيده اند.
3 - آن حضرت درباره آيه ربنا امتنا اثنتين واحييتنا اثنتين فرمود: ذلك فى الرجعه
4 - و نيز فرمود: ليس منا من لم يومن بكرتنا  از ما نيست كسى كه به بازگشت ما ايمان ندارد.
5 - خـلـيفه مامون عباسى , از امام على بن موسى الرضا (ع ), پرسيد: درباره رجعت چه مى گويى . فرمود: رجـعـت حـق اسـت , در امتهاى گذشته بوده , و قرآن از آن ياد كرده . پيغمبر اكرم (ص )فرموده : هـرآنـچـه در امـتهاى پيشين واقع شده نظير آن در اين امت نيز واقع مى شود.نيز فرموده : هنگام ظهور مهدى (عج ), عيسى (ع ) از آسمان فرود مى آيد و به وى اقتدا مى كند. بـاز فـرمـوده : اسـلام غـريب بود, و به غربت بازمى گردد, خوشا باد غريبان را.پرسيدند: آنگاه چه مى شود. فرمود: حق به اهلش بازمى گردد .
6 - در بسيارى از زيارات , به مساله رجعت اشاره شده , از جمله زيارت جامعه ,آنجا كه مى گويد: وجـعـلـنـى مـمـن يقتص آثاركم . ويسلك سبلكم . ويهتدى بهداكم . ويحشر فى زمرتكم .ويكر فى رجعتكم . ويملك فى دولتكم . ويشرف فى عافيتكم . ويمكن فى ايامكم . وتقر عينه غدا برويتكم . خداوند مرا از كسانى قرار دهد كه پيرو آثار شما هستند, و در راه شما قدم برمى دارند, و به هدايت شما هدايت مى شوند و در گروه شما محشور مى شوند ودر رجعت شما بازمى گردند… و در دولت شـمـا بـه دولت مى رسند و در سلامت وعافيت شما مشرف مى گردند و در روزگار شما توانمند مى گردند و فردا چشمانتان باديدن شما روشن مى شود.
عـلامـه طـبـرسى - در ذيل ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون (البقره , 2 :56) در مورد احياى هفتاد نفر از قوم موسى (ع ) شبهاتى را از منكرين رجعت مطرح كرده و پاسخ داده است :
1 - زنـدگى در اين جهان , همراه با تكليف است , كه لازمه آن , دارا بودن اختياراست , تا هر مكلفى بـا اراده و اخـتـيـار خود, فرمانبردار باشد يا سرپيچى كند, نبايد اورا تحت شرايطى قرار دهند كه ناچار به قبول حق گردد. از سويى وقتى مرگ كسى فرامى رسد, حقايق براى او مكشوف مى شود, و خـود را در مـقـابل امر واقع مى بيند, به ناچار حقيقت را مى پذيرد, اما با بازگشتن به اين جهان , جـاى انكار براى او باقى نمى ماند, زيرا پس از تجلى حقايق و آشكار شدن واقعيات , جاى رد و انكار نخواهدبود. وجـات سـكـره الـموت بالحق ذلك ما كنت منه تحيد… لقد كنت فى غفله من هذافكشفنا عنك غطاك فبصرك اليوم حديد (ق , 50 : 19-22) و سـرانجام , بى هوشى مرگ , حق را براى تو آشكار ساخت و اين حقيقت آشكار,همان بود كه از آن رويگردان بودى … تو در حالت بى خبرى وقت مى گذراندى ,اكنون پرده از جلوى روى تو برداشته گرديد, و چشمان تو كاملا تيزبين مى باشد.
علامه طبرسى در جواب اين شبهه مى گويد: حالت مرگ براى اين گونه افراد حالت بى خبرى و بيهوشى است , مانند كسى كه خواب رفته باشد, چـيـزى از حـقـايـق آن جـهـان بـر او آشـكـار نـگـشـتـه , دوبـاره بـه همان حالت پيش از مرگ برمى گردند  اسـاسـا سكرات موت چيزى را براى اينگونه افراد روشن نمى كند. بلكه با مردن درحالت بى خبرى فرو مى روند, و اما ذيل آيه سوره ق مربوط به روز قيامت است . علامه طبرسى در جاى ديگر, ذيل آيه (ويوم نحشر من كل امه فوجا…مى گويد: رجـعـت هيچ گونه منافاتى با صحت تكليف ندارد, زيرا در رجعت چيزى كه موجب الجا و جبر در قـبـول حـق باشد وجود ندارد, و هرگز چيزى وجود ندارد كه مكلف رابر فعل واجب يا ترك حرام وادار كـنـد, زيـرا جـز ايـن نيست كه برخى آيات و حقايق الهى بر او مكشوف افتاده , ولى مكشوف افـتـادن حـقـايـق , از وى سـلب اختيار نكرده واو همچنان بر قدرت اعمال اراده و اختيار خويش توانمند است . ايـنـگـونه كشف حقايق - از جمله در رجعت - بسان ديگر حقايقى است كه بر دست انبيا به عنوان مـعـجـزات آشـكار مى گردد, هرگز مايه جبر در تكليف نمى گردد, وهمچنان قدرت اختيار در قبول حق و رد آن , براى مكلف باقى است بـه عـلاوه , حـقـايـقى كه در رجعت براى افراد روشن مى شود, بيش از حقايقى نيست كه در روز رسـتـاخـيـز بـزرگ بـراى افـراد آشـكـار مـى گردد. در آنجا خداوند خبر داده كه اگركافران را بـازگـردانيم , باز هم بر سر كفر خويش هستند و هرگز سر تسليم فرودنمى آورند. در سوره انعام آيه 27 و 28 مى خوانيم : ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا يا ليتنا نرد ولا نكذب بيات ربنا ونكون من المومنين . بل بدالهم ما كانوا يخفون من قبل ولو ردو العادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون . كـاش مـى ديدى هنگامى كه اينان در برابر آتش دوزخ قرار مى گيرند, مى گويند: كاش بار ديگر بازگردانده مى شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم , و از زمره مومنان مى بوديم . آرى ايـنـان آنـچـه را پنهان داشته بودند امروز آشكار ساختند و اگربازگردند باز هم به همان اعمال پيشين خود كه از آن نهى شده بودند بازمى گردند,اينان دروغگويانند. در سـوره مـومـنون , آيات 99 و 100 درباره كسانى كه مرگ را با چشم ديده اند وآرزوى بازگشت مى كنند, مى خوانيم : حـتـى اذا جا احدهم الموت قال رب ارجعون لعى اعمل صالحا فيما تركت . كلاآنهاكلمه هو قائلها ومن ورائهم برزخ الى يوم يبعثون . تـا زمـانـى كـه يـكـى از آنـان را مرگ فرارسد, گويد: پروردگارا مرا بازگردان , باشد تا آنچه را فروگذار كرده ام كار نيك انجام دهم , ولى چنين نيست , اين سخنى است كه او برزبان مى راند, (و اگـر بـازگـردد كـارش هـمـچون گذشته است ) و پشت سر آنان جهان ميانه اى است (برزخ ) تا هنگامه قيامت . پس آنچنان نيست كه مخالفان رجعت گمان برده اند كه كافران مورد نظر با آشكارشدن حقايق از نابكارى خود پشيمان شوند و سر به راه گردند, لذا جبر و الجائى نيزدر كار نخواهد بود.
2 - شـبـهـه دوم اين است كه : رجعت , چون يكى از آيات و دلائل صحت نبوت است , بايستى مانند ديگر معجزات , در زمان حيات پيغمبر (ص ) رخ دهد. ولـى ضـرورت چنين ملازمه اى روشن نيست , و دلائل بر صحت نبوت , هرگاه كه ضرورت ايجاب كند انجام مى گيرد, خواه به دست پيغمبر واقع شود يا به دست اوصياى او.
3 - ابوالقاسم گفته : اعلام به رجعت درست نيست , زيرا مايه اغرا به جهل مى گردد, و كسانى را وامى دارد كه دست به گناه بزنند و توبه از آن را به بازگشت خودموكول كنند. ولى بايد دانست كه رجعت همگانى نيست , برخى از مومنان و منافقان بازمى گردند.و اين مايه اغرا به جهل براى بيشتر مردم نمى گردد, زيرا هيچ كس به خود گمان بازگشت نمى دهد, يا آنكه به طور حتم , يقين به بازگشت خود ندارد و همين كه نمى داند بازمى گردد يا نه , در بازداشتن وى از معاصى كفايت مى كند, زيرا با اين وصف نمى تواند توبه خود را به تاخير بياندازد  در فـهرست نجاشى حكايتى از مومن الطاق آورده , كه يكى از مخالفين به وى گفت :آيا به رجعت عـقـيـده مـنـدى . گفت : آرى . بدو گفت : پانصد دينار به من وام ده و دربازگشت , آن را بستان . مـومـن الـطـاق گفت : ضامنى بياور تا ضمانت كند تو در آن حال به صورت يك انسان بازگشت كنى , تا بتوانم وام خود را از تو بستانم . شايد به صورت بوزينه بازگشت كنى
——————- پاورقى ———————
1- شـعرا و ادبا در اين باره اشعار نغزى سروده اند. داستان سيد اسماعيل حميرى با قاضى سيار در محضر منصور عباسى مشهور است : فصول مختاره شيخ مفيد در مصنفات مفيد, ج 2, ص 92ـ95 و نيز بحارالانوار, ج 53, ص 107(داستان مومن الطاق و ابوحنيفه ).
2- بحارالانوار, ج 53, ص 39ـ144.
3- رساله اجوبه … السرويه , مساله اولى رسائل , ص 207.
4- رسائل شريف … مجموعه اولى , ص 125ـ126.
5- اصل الشيعه و اصولها, ص 99ـ101.
6- مجمع البيان , ج 7, ص 234ـ235.
7- همان , ص 235.
8- تفسير كبير, ج …, ص 218.
9- تفسير روح المعانى , ج 20, ص 23.
10- مجمع البيان , ج 2, ص 346ـ247.
11- همان , ج 1, ص 115.
12- ابـوسـعـيـد شـهـر بـن حوشب اشعرى از تابعين شمرده مى شود. شيخ او را دررديف اصحاب


free b2evolution skin
6
خرداد

حقیقت استغفار

(تعبیری از حضرت علی علیه السلام)…

استغفار شش اصل دارد؛ دو ركن دارد؛ دو شرط قبول و دو شرط كمال.

فرمود: اولین اصل استغفار این است كه انسان واقعا از گذشته ی تیره و سیاه خودش پشیمان باشد. دوم تصمیم بگیرد كه در آینده آن گناه را مرتكب نشود. سوم اینكه اگر حقوق مردم را بر عهده و ذمه دارد ادا كند. چهارم اینكه اگر فرایض الهی را ترك كرده است جبران كند قضا كند…

پنجم اینكه اگر می خواهی توبه ی تو توبه ی اصیلی باشد توبه ی اساسی و واقعی باشد باید به سراغ این گوشتهایی كه از معصیت و در معصیت روییده است بروی؛ آنچنان با غصه ها و اندوه ها و توبه ها آنها را آب كنی كه پوست بدنت به استخوان بدنت بچسبد.

ششم این تنی كه عادت كرده است معصیت كند و لذتی جز لذت معصیت نچشیده است مدتی باید رنج طاعت را به آن بچشانی.


(شهید مطهری، كتاب آزادی معنوی - مجازات انسان خودش را )

 


free b2evolution skin
6
خرداد

از زبان رهبر










شعر امام خميني:
جواب آيت الله خامنه اي:

من به خال لبت ای دوست گرفتارشدم

چشم بیمار تورا دیدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم

همچو منصور خریدار سر دار شدم

غم دلدار فکنده ست به جانم شرری

که به جان آمدم و شهره بازار شدم

در میخانه گشایید به رویم شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

جامه زهد و ریا کندم و برتن کردم

خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

از دم رند می آلوده مددکار شدم

بگذارید که از بتکده یادی بکنم

من که با دست بت میکده بیدار شدم  

تو که خود خال لبی ازچه گرفتار شدی؟

تو طبیب همه ای ازچه تو بیمار شدی؟

تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان

دار منصور بریدی،همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست،بزد برتو شرر

ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیرخراباتی ما سیره توست

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

دم عیسی مسیح،از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی…



free b2evolution skin
6
خرداد

موضوع فرعي: معرفي كتاب-مسائل فكري-شناخت امام زمان(ع)

نام مركز پاسخ دهنده: مركز فرهنگي نهاد رهبري در دانشگاه ها   
موضوع اصلي: اجتماعي ، فرهنگي-تاريخ و سيره          
سوال:
براي نيازهاي فكري و روحي چه كتابهايي مطالعه كنم؟ و كتابهايي درباره امام زمان(عج) معرفي فرماييد؟
جواب:
وفقيت در هر كاري، در گرو برنامه ريزي صحيح و عمل به آن است. براي مطالعه تدريجي كتاب هاي ديني و اخلاقي، برنامه اي روزانه طرح كنيد ؛ مثلاً روزي يك ساعت به مطالعه اين گونه كتاب ها اختصاص دهيد و هرگز از برنامه تخلف نكنيد. در مرحله اول براي انتخاب كتاب، بايستي نيازهاي فكري و روحي خود را مد نظر قرار دهيد؛ يعني، آيا به مطالب عقيدتي بيشتر احساس نياز مي كنيد يا به مطالب عرفاني و يا تاريخي و… . پس از انتخاب موضوع، بايستي با مشورت و تحقيق بهترين كتاب ها را بيابيد و به
تدريج به مطالعه آنها بپردازيد. اگر علاقه مند به مسائل فكري هستيد، بهتر است از سري «جهان بيني اسلامي» شهيد مطهري آغاز كنيد. اگر به عرفان علاقه مند هستيد، از كتابهاي علامه حسن زاده آملي مانند: «نامه ها و برنامه ها» و يا «ترجمه المراقبات» استفاده كنيد. اگر به اخلاق علاقه مند هستيد، مطالعه كتاب هاي علم اخلاق اسلامي، «ترجمه جامع السعادات»، «معراج السعادة» و يا اخلاق «ترجمه الاخلاق» مرحوم شبّر و… توصيه مي شود. درباره امام زمان نيز مي توانيد كتابهاي زير را مطالعه كنيد: 1- مجموعه اي از گفتار درباره امام زمان (عج)،شهيد صدر 2- عصر ظهور،علي كوراني 3- دانشمندان عامه و مهدي موعود (عج)،علي دواني 4- رسالت اسلامي در عصر غيبت،محمد صدر 5- مهدي موعود(عج)،شهيد دستغيب 6-
سيماي امام زمان(عج)،تاج لنگرودي 7- خورشيد مغرب،محمد رضا حكيمي 8- دادگستر جهان،ابراهيم اميني


free b2evolution skin
6
خرداد

موضوع فرعي: آزمايش انسانها توسط امام زمان (ع)

نام مركز پاسخ دهنده: تبيان                                  
موضوع اصلي: آزمايشات انسانها                          
سوال:
آيا آزمايش انسانها توسط امام زمان((عليه السلام)) در زمان ظهور هم وجود دارد؟
جواب:
آزمايش انسانها توسط خداوند منان از سنّت هاي الهي مي باشد كه تخلف ناپذير است و در هر برهه اي از زمان وجود دارد. آياتي كه در قرآن مجيد مي باشد و صراحت در اين امر دارد كه خلقت انسانها براي امتحان و آزمايش الهي است و مي فرمايد: «لبنلونكم حتّي نعلم المجاهدين منكم و الصابرين و نبلوا خباركم;(1) ما همه شما را قطعاً مي آزمائيم تا معلوم شود
مجاهدان واقعي و صابران از ميان شما كيانند و اخبار شما را بيازمائيم».
و نيز آيات بسيار زياد ديگري كه دلالت صريح بر امتحان الهي دارد كه مخصوص هر فردي در هر زمان و دوره اي است و هيچ گاه اين امر جدا از نظام الهي نمي باشد.
حتّي در دوره حضرت حجّة((عليه السلام)) اين سنّت الهي جراين دارد تا روز قيامت كه ديگر روز حساب است نه روز عمل و امتحان.

(بخش پاسخ به سؤالات )
ـــــــــــــــــــــ
1 - سوره محمّد((صلي الله عليه وآله))، آيه 31. ـ2ـ


free b2evolution skin
6
خرداد

تشرف آقا سيد مهدي قزويني و جمعي ديگر در حله

عالم جليل القدر, مرحوم آقا سيد مهدى قزوينى (ره ) فرمودند: يكى از صلحاء وابرار حله گفت : يـك روز صـبـح از خـانه خود به قصد منزل شما خارج شدم . در راه , گذرم به مقام معروف به قبر امامزاده سيد محمد ذى الدمعه افتاد. نزديك ضريح او, از خارج ,شخصى را ديدم كه چهره نيكويى داشـت , صـورت مـبارك او درخشان و مشغول قرائت فاتحة الكتاب بود. در او تامل كردم . ديدم در شمايل عربى است , ولى از اهل حله نيست . بـا خـود گـفتم كه اين مرد غريب است و به صاحب اين قبر توجه كرده و كنارش ايستاده و فاتحه مـى خـوانـد, در حالى كه ما اهل اين جا از كنار او مى گذريم و حتى فاتحه اى هم نمى خوانيم , لذا ايستادم و فاتحه و توحيد را خواندم . وقتى فارغ شدم , سلام كردم . او جواب سلام مرا داد و فرمود: اى على , (نام ناقل جريان براى سيد مهدى قزوينى ) به زيارت سيد مهدى مى روى ؟ گفتم : آرى . فرمود: من نيز با تو مى آيم . مـقـدارى كه با هم رفتيم , فرمود: اى على , به خاطر ضرر و زيانى كه بر تووارد شده است غمگين نـبـاش , زيـرا تـو مردى هستى كه خداى تعالى حج را بر توواجب كرده بود. (ظاهرا ناقل قضيه , در گـذشـتـه بـا ايـن كه مستطيع بوده , به حج مشرف نشده و ضرر و زيان , براى ايشان , جنبه تنبيه داشته است . ) اما مال و منال , آن هم چيزى است كه از بين مى رود و باز به تو بر مى گردد. سـيـد على مى گويد: در آن سال به من ضررى رسيده بود كه احدى بر آن مطلع نشده بود, يعنى خـودم از تـرس شـهرت به ورشكستگى , كه موجب از بين رفتن اعتبار تجاراست , پنهان مى كردم . غـمـگـين شدم و گفتم : سبحان اللّه , ورشكستگى من طورى شايع شده كه به ديگران هم رسيده است . با وجود اينها, در جواب او گفتم : الحمدللّه على كل حال . فـرمـود: آنـچـه دارايـى از دست تو رفته به زودى بر مى گردد و پس از مدتى تو به حال اول خود برمى گردى و بدهيهاى خود را پرداخت خواهى كرد. مـن سـاكت شدم و در سخن او تفكر مى كردم تا آن كه به در خانه شما (سيد مهدى قزوينى (ره )) رسيديم . من ايستادم , او هم ايستاد. گفتم : مولاى من , داخل شو, چون من از اهل خانه ام . فرمود: تو داخل شو كه انا صاحب الدار, يعنى منم صاحب خانه . (صاحب الدار ازالقاب حضرت است ) از وارد شـدن امـتـناع كردم , اما ايشان دست مرا گرفت و به داخل خانه جلوى خودفرستاد. وارد مـنـزل كـه شـديم ديديم تعدادى طلبه نشسته اند و منتظر بيرون آمدن شمااز اندرون هستند, تا درس را شـروع كنيد و طبعا جاى نشستن شما خالى بود و كسى در آن جا به خاطر احترام به شما ننشسته بود و فقط كتابى در آن جا گذاشته بود. آن شـخص رفت و در آن محل (محل نشستن سيد (ره )) نشست . آنگاه كتاب رابرداشت و باز كرد. كـتـاب شرايع تاليف محقق بود. بعد هم از ميان اوراق كتاب , چندجزوه كه به دست خط شما بود, بيرون آورد. (خط سيد ناخوانا بود به طورى كه هركسى نمى توانست آن را بخواند) با همه اينها, آن شـخـص شـروع به خواندن جزوات نمود و به طلاب مى فرمود: آيا در اين مسائل تعجب نمى كنيد! (اين جزوه ها از اجزاءكتاب مواهب الافهام سيد بود كه در شرح شرايع الاسلام است و كتابى عجيب در فن خود مى باشد, اما جز شش جلد آن نوشته نشده كه از اول طهارت تا احكام اموات است ) سيد مهدى قزوينى مى فرمايد: وقتى از اندرون خانه بيرون آمدم , آن مرد را كه درجاى من نشسته بود, ديدم . همين كه مرا ديد, برخاست و كنارى نشست , ولى من او رابه نشستن در آن مكان ملزم نمودم و ديدم كه مردى خوش منظر, زيباچهره و در لباس غريبها است . هـمين كه نشستيم با چهره گشاده و صورتى متبسم به ايشان رو كردم تا از حالشان سؤال كنم و حـيا كردم بپرسم كه ايشان كيست و وطنش كجا است ؟ بعد هم در مساله خودمان شروع به بحث نـمـودم . ايـشـان هـم در هـمـان مـساله به كلامى كه مانند مرواريدغلطان بود, صحبت مى كرد. سخنانش بى نهايت مرا مبهوت كرد. يكى از طلاب گفت : ساكت شو. تو را به اين سخنان چكار؟ آن مرد تبسمى كرد وساكت شد. وقتى بحث پايان يافت , گفتم : از كجا به حله آمده ايد؟ فرمود: از سليمانيه . گـفتم : كى از آن جا خارج شده ايد؟ فرمود: روز گذشته بيرون آمدم . و خارج نشدم مگروقتى كه نـجـيب پاشا فاتحانه وارد سليمانيه شد و با شمشير و قهر آن جا را گرفت واحمد پاشا را كه در آن جـا سـركـشـى مـى كـرد, دستگير نمود و به جاى او عبداللّه پاشابرادرش را نشاند. (احمد پاشا در سليمانيه از اطاعت دولت عثمانى سرپيچى كرده وخود مدعى سلطنت شده بود) مـرحـوم آقـا سيد مهدى قزوينى مى گويد: من از اين كه خبر اين فتح به حكام حله نرسيده است , مـتفكر ماندم , اما به ذهنم خطور نكرد كه از او بپرسم چطور گفته است ديروز از سليمانيه خارج شدم , در حالى كه راه بين حله و سليمانيه بيشتر از ده روزاست آن هم براى سوار تندرو. سـپـس آن شخص به يكى از خدام خانه دستور داد كه آب بياورد. خادم ظرف را گرفت كه از خم آب بردارد. صدايش زد كه اين كار را نكن , زيرا در آن ظرف حيوان مرده اى است . خادم در آن ظرف نگاه كرد, ديد مارمولكى در آن افتاده و مرده است , لذا در ظرف ديگرى آب آورد و به ايشان داد. وقتى آب را آشاميد براى رفتن برخاست . من هم به احترام او برخاستم . ايشان با من خـداحـافـظى كـرد و از خانه خارج شد. وقتى بيرون رفت , من به طلاب گفتم : چرا خبر او را در مورد فتح سليمانيه رد نكرديد؟ آنها گفتند: شما چرا اين كار را نكرديد؟ در اين جا حاج على (كه در اول قضيه صحبت از او بود) مرا به آنچه در راه واقع شده بود, خبر داد. اهل مجلس هم مرا به آنچه پيش از بيرون آمدنم واقع شده بود, خبردادند, و اين كه در آن جزوه ها نظر نمود و آنها را با وجود ناخوانا بودن , خواند و اين كه از مسائل موجود در آن تعجب كرد! من گفتم : ايشان را پيدا كنيد و گمان ندارم كه او را بيابيد. واللّه حضرت صاحب الامرروحى فداه بود. طلاب با عجله به دنبال آن جناب متفرق شدند, ولى او را نيافتند و هيچ اثرى به دست نيامد, گويا به آسمان بالا رفت يا به زمين فرو شد. مـا تـاريخ آن روزى را كه از فتح سليمانيه خبر داده بود, ضبط كرديم . پس از ده روز,خبر بشارت فـتـح سـلـيـمانيه به حله رسيد و حكام حله اين مطلب را اعلام كردند ودستور دادند توپ بزنند. (چنانچه مرسوم است كه در خبر فتوحات توپ مى زنند)
تشرف اخوي آقا سيد علي داماد
اخوى سيد جليل , مرحوم آقا سيد على تبريزى داماد فرمود: اوقاتى كه در پركنه هندوستان بودم , روزى در منزل نشسته بودم . ناگاه زن مجلله اى ,وارد حجره مـن شد و بدون مقدمه چادر خود را كنار زد و صورتش را به من نشان داد. ديدم زنى است جوان و در نهايت حسن و جمال كه شديدا لاغر است . آن زن گفت : علت لاغرى من اين است كه گرفتار يكى از اجنه شده ام . او مرا به اين حالت رسانده است . من براى رهايى خودم چاره اى نديدم , جز آن كه به شما متوسل شوم , به خاطر اين كه سيد و از دودمان پيغمبريد. بـعـد از صحبتهاى اين زن به او دستور دادم هر وقت آن جن نزد تو ظاهر شدآية الكرسى را قرائت كن , او از تو فرار خواهد كرد. گفت : آية الكرسى را بلد نيستم . مدتى زحمت كشيدم تا بالاخره آية الكرسى را به او تعليم دادم . بعد از چند روز آمد و اظهار تشكر كرد كه به بركت اين آيه مباركه , هر وقت او نمايان مى شود و آن را مى خوانم , از شرش خلاص مى شوم . مـدتـى از ايـن جـريان گذشت . روزى ديدم چيز سياهى مانند قورباغه به سقف اتاق مسكونى من چـسـبـيـده و كم كم رو به پايين مى آيد و همين طور بزرگ مى شود, تا آن كه به سطح اتاق رسيد. ناگاه ديدم هيكلى عجيب و هيولايى غريب است كه من ازديدنش به وحشت افتادم . با صدايى رسا و با تندى و خشونت به من گفت : تو به خاطرتعليم آية الكرسى به محبوبه ام او را از من جدا كردى و بالاخره تو را خواهم كشت . مـن شـروع به خواندن آية الكرسى نمودم . ناگاه آن هيكل عجيب , كم كم كوچك شد, تابه صورت اول برگشت و ناپديد شد. چـنـدين مرتبه به همين كيفيت به سروقت من آمده و قصد كشتنم را نمود, اما من باخواندن آية الكرسى از شر او نجات يافتم . تا آن كه روزى براى تفريح از شهر خارج شدم . در آن نزديكى جنگلى بـود وقتى نزديك جنگل رسيدم , ناگاه اژدهاى عظيم الجثه اى از بين درختان بيرون آمد و فرياد زد: مـن هـمان جن هستم و الان تو را هلاك مى كنم . ببينم كيست آن كه تو را از چنگ من رهايى بخشد؟ تـا ايـن كـلام را از او شـنـيـدم فـورا ملهم شده و متوسل به , فريادرس بيچارگان و نجات دهنده درمـانـدگـان , حـضرت صاحب العصر و الزمان ارواحنافداه گرديدم و به آن جن گفتم :حضرت حجت (ع ) مرا نجات خواهد داد. تـا ايـن جمله از دهانم خارج شد, جوان سيدى را كه عمامه اى سبز بر سر و تبرى دردست داشت , مقابل خود ديدم . آن آقا تبر خود را به من داد و فرمود: اين اژدها رابكش . عـرض كـردم : مـولاى مـن , از تـرس و وحشت در اعضاى خود رمقى نمى بينم , چه رسدبه آن كه بتوانم تبر را به كار گيرم . در اين جا خود ايشان نزديك رفته و به ضرب تبر سر آن اژدها را درهم كوبيد و به درك فرستاد. بعد هم فرمود: برو كه از شر او خلاص شدى . سؤال كردم : شما كه مى باشيد؟ فرمودند: تو چه كسى را به كمك خواستى و به كه متوسل شدى ؟ عرض كردم : به امام عصر (ع ) متوسل شدم . فرمودند: منم حجت وقت و امام زمان . بعد هم از نظرم غايب شدند. من هم خداوند متعال را به خاطر اين نعمت بزرگ , بسيار شكر نمودم
تشرف سيد محمد قطيفي با همراهان در مسجد كوفه
عالم عامل , سيد محمد قطيفى (ره ) فرمود: شب جمعه اى قصد كردم به مسجد كوفه بروم . در آن زمان راه مخوف و تردد بسياركم بود مگر آن كـه كسى با جمعى كه مستعد باشند و بتوانند خود را از شر دزدان و قطاع الطريق رها كنند, به آن جا برود. به همراه من يك نفر از طلاب بود. وقتى وارد مسجدشديم كسى غير از يك مرد صالح در آن جا نبود ما هم شروع به انجام اعمال و آداب مسجد كرديم تا آن كه نزديك غروب آفتاب شد. در ايـن وقـت در مسجد را بستيم وپشت آن به قدرى سنگ و كلوخ و آجر ريختيم كه مطمئن شديم معمولا نمى شود آن را باز كرد. بعد هم برگشتيم و مشغول بقيه اعمال شديم . پس از اتمام عبادات , من و رفيقم در دكة القضاء (محلى كه اميرالمؤمنين (ع ) درآن جا بين مردم قـضـاوت مـى كـرده انـد) رو به قبله نشستيم . آن مرد صالح در دهليز,نزديك باب الفيل با صداى حزن آورى مشغول خواندن دعاى كميل بود. شـب صـاف و مهتابى بود. من به طرف آسمان نگاه كردم ناگاه ديدم بوى خوشى در هواپيچيد و فـضـا را پـر كرد عطرى بود كه از بوى مشك و عنبر خوشبوتر بود. بعد هم شعاع نورى را ديدم كه مـثـل شـعله آتش در خلال شعاع نور ماه ظاهر شده است . اين نور بر نور ماه غالب شد. در اين حال صـداى آن مـؤمـن كـه به خواندن دعا بلند بود,خاموش شد و ناگاه شخص جليلى را ديدم كه از طـرف در بـسـتـه مـسجد وارد شد. او درلباس اهل حجاز و بر كتف شريفش سجاده اى بود همان طورى كه معمول اهل حرمين (مكه و مدينه ) است . آن بـزرگـوار در نـهايت آرامش و وقار و هيبت و جلال راه مى رفت و متوجه آن درى كه به سمت مـقـبره جناب مسلم (ع ) باز مى شود, بود. در اين جا براى ما از حواس چيزى جز چشم خيره شده , نمانده بود و دلهايمان هم از جا كنده شده بود. وقتى مقابل مارسيد, سلام كرد. رفـيقم به طور كلى مدهوش و توانايى رد سلام برايش نمانده بود, ولى من خيلى سعى كردم تا به زحـمت جواب سلام را دادم . وقتى وارد صحن جناب مسلم شد, به حال طبيعى خود برگشتيم و گـفتيم : اين شخص كى بود و از كجا وارد شد؟ به طرف آن شخصى كه مشغول دعا خواندن بود, رفـتـيـم ديـديـم جامه خود را دريده و مانندمصيبت زدگان گريه مى كند. سؤال كرديم : جريان چيست ؟ گـفـت : مـن چـهـل شب جمعه به نيت ملاقات با امام زمان (ع ) به اين مسجد آمده وامشب شب جـمـعه چهلم است و نتيجه زحماتم به دست نيامد جز آن كه در اين جاهمان طورى كه ديديد به خـواندن مشغول بودم ناگاه ديدم كه آن حضرت بالاى سرمن ايستاده اند. به طرف ايشان متوجه شدم فرمودند: چه مى كنى ؟ (يا چه مى خوانى ؟) من نتوانستم جوابى بدهم . ايشان هم همان طورى كه ديديد, تشريف بردند. دراين جا سه نفرى به طرف در مسجد رفتيم , ولى با كمال تعجب ديديم , به همان شكل كه آن را بسته بوديم , بسته است . با افسوس و شكرگذارى مراجعت نموديم


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم