جان عالم بر لب آمد اي خدا مهدي نيامد
جان عالم بر لب آمد اي خدا مهدي نيامد
چشم عالم پر زخون شد اي خدا مهدي نيامد
هر چه گفتم يا ابن طاها يا ابن ياسين يا ابن احمد
العجل ياابن العلي المرتضي مهدي نيامد
العجل مولا مولا مولا العجل مولا مولا مولا العجل مولا مولا مولا
هر چه گفتم يا مغيث الشيعه نشنيدم جوابي
هر چه گفتم يا معز الاوليا مهدي نيامد
دين ما ايمان ما اميد ما هستي عالم
صاحب ما و ولي عصر ما مهدي نيامد
العجل مولا مولا مولا العجل مولا مولا مولا العجل مولا مولا مولا
دعای امام سجاد علیه السلام درباره امام زمان عجل الله تعالی
دعاهای امام سجاد درباره امام زمان علیهماالسلام
که یکی از برکات وجود حضرت سجاد (علیه السلام) ، تعلیم شیوه و روش دعا نمودن است. درباره انتظار مهدی (علیه السلام) و دعا برای فرج و نصرت آن حضرت و… نیز دعاهای متعددی وجود دارد که به اهّم آنها اشاره می شود:
الف. دعا برای ظهور در روز عرفه
این دعا از چهار بخش تشکیل شده است؛ لزوم وجود امام در هر زمان و اطاعت مطلق از امر و نهی او، دعا برای نصرت و یاری و محافظت آن حضرت، بیان نتایج و پی آمدهای ظهور مهدی (علیه السلام) در قالب دعا، بیان اوصاف یاران آن حضرت و دعا در حق آنان.
در بخش اول چنین می خوانیم: «اللّهُمَّ اِنَّکَ أَیَّدْتَ دینَکَ فی کُلِّ أَوانٍ بِاِمامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعبادِکَ وَ مَناراً فی بِلادِکَ بَعْد اَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ وَ جَعَلْتهُ الذَّریعَهَ الی رِضْوانِکَ وَ افْتَرَضْتَ طاعَتَهُ وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیَتَهُ وَ اَمَرْتَ بِامْتِثالِ اَمْرِهِ و الانْتِهاءِ عِند نَهْیِهِ و اَنْ لایَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ و لایَتأَخَّرَ عَنهُ مُتَأخِّرٌ فَهُوَ عِصْمَهُ اللاّئذیْنَ وَ کَهْفُ المؤمِنینَ و عُرْوَهُ المُتَمسِّکینَ وَ بَهاءُ العالمینَ ؛ «بار الها! تو در هر زمان دین خود را به وسیله امامی تایید فرموده ای که او را برای بندگانت به عنوان عَلَم و در کشورهایت به جای منار ]هدایت[ برپا داشته ای؛ پس از آنکه پیمان او را به پیمان خود پیوسته و او را وسیله خشنودی خود ساختهای و طاعتش را واجب کرده و از نافرمانیش بیم داده ای و به اطاعت فرمانش و باز ایستادن در برابر نهیش و سبقت نگرفتن بر او و عقب نماندن از او فرمان داده ای! پس او نگهدارنده پناهندگان و ملجأ مؤمنان و دستاویز متمسکان و جمال و عظمت جهانیان است.»
و در بخش دوم می خوانیم: «اللّهُمَّ فَاَوْزِعْ شُکرَ ما اَنْعَمْتَ بِهِ علیه وَ اَوْزِعْنا مِثْلَهُ فیهِ و أیِّد مِن لَدُنکَ سُلطاناً نصیراً وَا فْتَحْ لَهُ فتْحاً یَسیراً وَ اَعِنْهُ بِرُکنِکَ الاعَزّ وَ اشْدُد اَزْرَهُ وَ قَوِّ عَضُدَهُ و راعِهِ بِعَیْنِکَ وَاحْمِهِ بِحِفْضِکَ و انْصُرْهُ بِملائِکَتِکَ… ؛ بار الها! پس ولی خود را به شکر آنچه بر او نعمت داده ای مُلهَم ساز، و ما را نیز به سپاسگزاری نعمت وجود او توفیق ده، و او را از جانب خود سلطنتی یاری دهنده عطا فرمای و درهای پیروزی را به آسانی بر وی بگشا، و او را به نیرومندترین تکیه گاه خود مدد ده و پشت گرم ساز، و بازویش را نیرو بخش و به چشم عنایت منظورش دار، و به نگهداری خود حمایتش کن و با فرشتگانت یاریش ده… .»
راهکارهاي خواستگار يابي ويژه افراد کم خواستگار1
دعاي معتبر خاص اين موضوع را نيافتيم ولي دعاهاي مختلفي مي تواند مؤثر باشد و ما دو مسأله راكه مورد تجربه هم واقع شده خدمتتان عرض مي كنيم : الف ) خواندن نماز امام زمان (عج) و خواستن حاجت مذكور در پايان آن .
ب) خواندن نماز جعفر طيار و خواستن حاجت ( كيفيت اين نماز ها در مفاتيح ذكر شده است ضمناً اگر انسان حسن ظن به خداوند داشته باشد و او را قادر مطلق بداند و با حال اضطرار و قطع اميد از همه جا واقعاً از خداوند حاجتي را بخواهد ان شاءالله مورد اجابت قرار گيرد
سلام بر پشت حسین علیه السلام که شکست در کربلا
حضرت عباس عليه السلام كه اكبر اولاد ام البنين و پسر چهارم اميرالمؤمنين عليه السلام بود و كنيتش ابوالفضل و ملقب به سقا و صاحب لواي امام حسين عليه السلام بود، چنان جمال دل آرا و طلعتي زيبا داشت كه او را ماه بني هاشم ميگفتند و چندان جسيم و بلند بالا بود كه بر پشت اسب قوي و فربه بر نشستي پاي مباركش بر زمين ميكشيدي. او را از مادر و پدر سه برادر بود كه هيچكدام را فرزند نبود. ابوالفضل عليه السلام اول ايشان را به جنگ فرستاد تا كشته ايشان را به بيند و ادراك اجر مصائب ايشان فرمايد. پس از شهادت ايشان به نحوي كه ذكر شد بعضي از ارباب مقاتل گفتهاند كه چون آن جناب تنهائي برادر خود را ديد به خدمت برادر آمده عرض كرد اي برادر آيا رخصت ميفرمائي كه جان خود را فداي تو گردانم؟ حضرت از استماع سخن جانسوز او به گريه آمد و گريه سختي نمود، پس فرمود اي برادر تو صاحب لواي مني چون تو نماني كس با من نماند. ابوالفضل عليه السلام عرض كرد سينهام تنگ شده و از زندگاني دنيا سير گشته ام و اراده كرده ام كه از اين جماعت منافقين خونخواهي خود كنم.حضرت فرمود پس الحال كه عازم سفر آخر گريده اي، پس طلب كن از براي اين كودكان كمي از آب، پس حضرت عباس عَلَيْه السًَلام حركت فرمود و در برابر صفوف لشكر ايستاد و لواي نصيحت و موعظت افراشته و هر چه توانست پند و نصيحت كرد و كلمات آن بزر گوار اصلاً در قلب آن سنگدلان اثر نكرد. لاجرم حضرت عباس عَلَيْه السًَلام به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشكر ديد به عرض برادر رسانيد.كودكان اين بدانستند بناليدند و نداي العطش العطش در آوردند، جناب عباس عَلَيْه السًَلام بي تابانه سوار بر اسب شده و نيزه بر دست گرفت و مشگي برداشت و آهنگ فرات نمود شايد كه آبي به دست آورد.پس چهار هزار تن كه مو كل بر شريعة فرات بودند دور آن جناب را احاطه كردند و تيرها به چلة كمان نهاده و به جناب او انداختند، جناب عباس عَلَيْه السًَلام كه از پستان شجاعت شير مكيده چون شير شميده بر ايشان حمله كرد و زجز خواند
حَتّي اُوراي فِي الْمَصاليتِلِقا اِنّي اَنَا الْعّباسُ اَغْدُوا بِالسَّقا
لا اَرْهَبُ الْمُوْتَ اِذشا الْمَوتُ زَقَا نَفْسي لِنَفْس الًمُصطَفَي الطُّهرْوَقا وَ لا اَخافُ الشَّرَ يَوْمَ الْمُلْتَقي
و از هر طرف كه حمله مي كرد لشكر را متفرق مي ساخت تا آنكه به روايتي هشتاد تن را به خاك هلاك افكند، پس وارد شريعه شد و خود را به آب فرات رسانيد چون از زحمت گير و دار و شدت عطش جگرش تفته بود خواست آبي به لب خشك تشنة خود رساند دست فرا برد و كفي از آب برداشت تشنگي سيدالشهداء عَلَيْه السلام و اهلبيت او را ياد آورد آب را از كف بريخت: پر كرد مشگ و پس كفي از آب برگرفت ميخواست تا كه نوشد از آن آب خوشگوار شد با روان تشنه از آب روان روان چون اشك خويش ريخت ز كف آب و شد سوار آمد به يادش از جگر تشنة حسين (ع) دل پر ز جوش و مشگ بدوش آن بزرگوار كردند حمله جمله بر آن شبل مرتضي يك شير در ميانه گرگان بيشمار يك تن كسي نديده و چندين هزار تير يك گل كسي نديده و چندين هزار خار
من ندیم توام نه ندیم بادمجان
سلطان محمود را در حالت گرسنگي خوراک بادنجان بوراني پيش آوردند. خوشش آمد. گفت: «بادنجان طعامي است خوش.» نديمي به تعريف از بادنجان پرداخت. سلطان چون سير شد، گفت: «بادنجان سخت مضر چيزي است.» نديم باز درباره مضرات بادنجان زياده روي کرد. سلطان گفت: «اي مردک تا اين زمان به تعريف از آن مي پرداختي؟»
گفت: «من نديم توأم، نه نديم بادنجان. مرا چيزي بايد بگويم که تو را خوش آيد، نه بادنجان را».