پیامک عید فطر
فطر آمده خوردنی فراوان بخورید / پیتزا و کباب و مرغ بریان بخوریـد
دزدانه اگر در زمضان می خوردید / شوال رسیده پس نمایان بخورید !
.
.
صفحات: 1· 2
فطر آمده خوردنی فراوان بخورید / پیتزا و کباب و مرغ بریان بخوریـد
دزدانه اگر در زمضان می خوردید / شوال رسیده پس نمایان بخورید !
.
.
صفحات: 1· 2
همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز
گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است
او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز
وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت
باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز
عید رمضان مبارک
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام( ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی .(انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای. (اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)
پس کجا می روی؟ (تکویر26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم (فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده
بارالها! عید مرا، میهمانی خداحافظی با ملکوت قرار مده که من برای ادامه تحصیل تو، امروز را قرار دادهام تا برای معراج روحم، پلکانی از روزهای عمرم بسازم. چه شیرین است رسیدن به بام رضایت تو، آن هنگام که زیر آسمان، در قنوت نماز عیدم دست نیازم را پر از شفقت میکنی و مرا تهیدست باز نمیگردانی! میدانی که دستاویزی جز تسبیحات فاطمه علیهاالسلام در تعقیبات نمازهایم ندارم که از تهیدستان، جز وام گرفتن از آبروی محمد و آل او کاری برنیاید.
«بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است بیار باده که امید من به بخشش اوست»
ـ طلوع عید فطر، طلوع آدم است از قعر ظلمت گناه؛ مبارک باد صبحی که خورشید و انسان، هر دو پس از سیاهی، آغاز میشوند!
************************************
برای خندیدن وقت بگذارید … زیرا موسیقی قلب شماست
برای گریه کردن وقت بگذارید … زیرا نشانه یک قلب بزرگ است.
برای خواندن وقت بگذارید … زیرا منبع کسب دانش است.
برای رؤیا پردازی وقت بگذارید … زیرا سرچشمه شادی است.
برای فکر کردن وقت بگذارید … زیرا کلید موفقیت است.
برای بازی کردن وقت بگذارید … زیرا یاد آور شادابی دوران کودکی است.
برای گوش کردن وقت بگذارید … زیرا نیروی هوش است.
برای زندگی کردن وقت بگذارید … زیرا زمان به سرعت می گذرد و هرگز باز نمی گردد.
ماموریت ما در زندگی « بدون مشکل زیستن » نیست ، « با انگیزه زیستن » است.
تنها به شادی در بهشت نیندیشید به خود بگویید رمز و راز خلقت هر چه باشد ،
هدف امروز من درست زیستن در اینجا و اکنون است
در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد !!!
اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ، کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید …
و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر سقف بالا برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت اما درست وقتی که دیواره ها به زیر سقف رسید سنمار ناپدید شد و کار اتمام قصر خورنق نیمه کار ماند …
مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور دستگیری و محاکمه و مرگ او را صادر کرد تا پس از هفت سال دوباره سر و کله سنمار پیدا شد .
صفحات: 1· 2
کم کم غروب ماه خدا ديده مي شود
صد حيف ازين بساط که برچيده مي شود
در اين بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آن کسي ست که بخشيده مي شود
عيد شما مبارک
فرازهايي از دعاي وداع امام سجاد(ع) با ماه رمضان:
بدرود اي بزرگترين ماه خداوند و اي عيد اولياي خدا…
بدرود اي ماه دست يافتن به آرزوها…
بدرود اي ياريگر ما که در برابر شيطان ياريمان دادي…
بدرود اي که هنوز فرا نرسيده از آمدنت شادمان بوديم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.
دل کندن از خوبیها چقدر سخت است، دل بریدن از دیدار دوستی عزیز که روز ها و شب های مدیدی با او همنفس و مأنوس بودهای، برای همدمی و همدلی باو، در دل شب از خواب ناز پریدهای تا با لحظههای خلوتش همراه و همکلام شوی
پیشترها از او شنیدهای که:
در دل شب خیز و ریز قطره اشکی ز چشم
که دوست دارم کند گریه، گنهکار ما
این میهمان دلنشین سراسر حبیب خداست، از سر و رویش رحمت و همدلی میریزد، چونان بارانی میماند که رهگذر دوست دارد از ریزش نگاه یکریز او خیس شود. تمام خشکیهایش را بشوید و روحش را تر و تازه کند. رمضان چنین لطف و لطافتی دارد. چون نسیم باران میوزد و میریزد و در مسیرش همه را مینوازد. به کردار رودخانه، تمام سنگریزهها و ناخالصیها را از بستر وجود میزداید و با خود میبرد. این بار اگر رحمت الهی که از چشم آبی آسمان لایتناهی فرو میریزد، کودک طبع آدم دوباره به ترانه مینشیند.
صفحات: 1· 2