چون کوه استوار
چرا كه تعداد مردان بنى ملوح بسيار زياد بود و نمىشد بىگدار به آب زد. جندب بن مكيث مأمور ديده بانى شد تا در فرصت مناسب، ديگران را خبر كند. آفتاب كم كم به پشت كوهها مىخزيد كه جندب پست تخته سنگى بر بلندى تپه پنهان شد و رفت و آمد بنى ملوح را زير نظر گرفت. مردى كه بيرون خيمهاى ايستاده بود و نگهبانى مىكرد، اطراف اقامتگاه قبيله خود را زير نظر گرفته بود. جندب نيز او را مىپاييد. ناگهان نگاه نگهبان به سوى جندب خيره شد. جندب نمىدانست كه در آن تاريك و روشن هوا، مرد نگهبان متوجه چه چيزى شده است و در انديشهاش چه مىگذارد، ولى نگاهش به گونهاى بود كه گويا او را ديده است. همسر مرد نگهبان كه داشت از خيمه بيرون مىآمد، از او پرسيد: - به چه خيره شدهاى؟ نگهبان گفت: - نمىدانم، ولى چيزى آنجا هست كه پيشتر نبود. در انديشهام كه مبادا ديدهبان دشمن باشد. زن نيز اندكى به جايى كه جندب بود، خيره شد. جندب فهميد كه آن دو شك كردهاند، ولى چون قدرى هوا تاريك است، نمىتوانند مطمئن شوند كه آنچه مىبينند چيست. جندب به خوبى مىدانست كه اگر كوچكترين حركتى بكند، آنها پى خواهند برد كه شخصى در حال پاييدن آنهاست و نقشه گروه اعزامى رسول خدا (ص) فاش خواهد شد و ديگر نخواهند توانست آن چنان كه بايد و شايد ضربهاى به دشمن بزنند. نه راه پس داشت و نه پيش، پس همانگونه كه نيم خيز پشت صخرهايستاده بود، ماند و هيچ حركتى نكرد. مرد نگبهان براى آن كه مطمئن شود آنچه مىبيند جاندار نيست، تيرى در كمان گذاشت و به سوى جندب رها كرد. خون از پيشانى جندب بر محاسنش جارى شد. احساس مىكرد آب پاكى بر صورتش ريختهاند تا هر چه هواى نفس در وجودش بود، فرو ريزد. پس بى آن كه تكانى بخورد و يا نالهاى كند، همچنان به سوى نگهبان چشم دوخت. مرد نگهبان هنوز ترديد داشت. تير ديگرى در كمان نهاد و به سوى جندب نشانه گرفت . جندب درد ناشى ازتير اول را چشيده بود و اين بار منتظر بود تا تير دوم از چله كمان رها شود و او امتحان ديگرى در حضور خداى خويش بدهد. تير از چله رها شد و بر بازوى جندب فرو رفت. دوست داشت سر سجده بر زمين بگذارد و از اين كه با پيروزى، اين امتحان را نيز پشت سرگذاشته است، خدا را هزار مرتبه شكر بگويد، ولى نگهبان هنوز نرفته بود. مرد نگهبان به همسرش گفت: - حالا مطمئن شدم چيزى نيست. چون هر دو تيرم به آن خورد، ولى حركت نكرد. سپس با همسرش وارد خيمه شد و جندب آرام بر زمين نشست و تيرها را از بدن خود خارج كرد.منبع
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب