کوک کن ساعت خویش
کوک کن ساعت خویش!اعتباری به خروس سحری نیست دگر؛دیرخوابیده وبرخواستنش دشوار است.
کوک کن ساعت خویش!که مؤذن شب پیش دسته گل داده به آب ودرآغوش سحر رفته به خواب و دراین شهرسحرخیزی نیست وسحرنزدیک است
کوک کن ساعت خویش!اعتباری به خروس سحری نیست دگر؛دیرخوابیده وبرخواستنش دشوار است.
کوک کن ساعت خویش!که مؤذن شب پیش دسته گل داده به آب ودرآغوش سحر رفته به خواب و دراین شهرسحرخیزی نیست وسحرنزدیک است
ای ناظر احوال ما ای صاحب و سالار ما
ای غایب دور از نظر ای منجی و آقای ما
ای سیّد و مولای ما بنما دعا برای ما
پشت و پناه ما تویی شوق نگاه ما تویی
ای چشمه امید ما صبح پگاه ما تویی
ای سیّد و مولای ما بنما دعا برای ما
چشمان ما مشتاق تو دلبسته دستان تو
با هر طلوع جمعه ای سر بسته فرمان تو
ای سیّد و مولای ما بنما دعا برای ما
ما پیروان حیدریم مطیع امر رهبریم
در راه بذل جان خود آماده و تکاوریم
ای سیّد و مولای ما بنما دعا برای ما
این جان ما قربان تو در خدمت و فرمان تو
با یک اشاره از شما ابدان ما قربان تو
ای سیّد و مولای ما بنما دعا برای ما
عشق شما پیمان ما راه شما ایمان ما
عشق ولی حق شده سرلوحه دیوان ما
ای سیّد و مولای ما بنما دعا برای ما
دل را ز بي خودي سر از خود رميدن است جان را هواي از قفس تن پريدن است
از بيم مرگ نيست كه سر داده ام فغان بانگ جرس به شوق به منزل رسيدن است
دستم نمي رسد كه دل از سينه بر كنم باري علاج شوق گريبان دريدن است
شامم سيه تر است زگيسوي سركشت خورشيد من برآي كه وقت دميدن است
بوي تو اي خلاصه گلزار زندگي مرغ نگه در آرزوي پر كشيدن است
بگرفت آب و رنگ زفيض حضور تو هر گل در اين چمن كه سزاوار ديدن است
با اهل درد شرح غم خود نمي كنم تقدير غصه دل من ناشنيدن است
آن را كه لب به دام هرس گشت آشنا روزي «امين » سزا لب حسرت گزيدن است
شعر از: مقام معظم رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه اي مدظله العالي
مهدی جان
سالهاست آمدنت را به انتظار می نشینم
و سالهاست که دیدگان منتظرم به طلوع روشن تو خیره مانده است
با حس غریب حضورت در نبودنت ، انس گرفته ام
ای همدم لحظه های تنهایی ام ، این اشک فراق توست که پهنای صورتم را برای خیر مقدم تو ، فرش می کند
مهدی جان
صبح های غیبتت ، غروب ندبه های دلتنگیست
و کمیل سجاده های ارادتم را به نجوای توسل نامت دخیل می بندم
و شمارگان نفسهایم دانه های تسبیح انتظار را به پای ظهورت بی قرار می سازد
بیا که رویای رؤیت رویت ، تلاطم شب های بیداری من است ای آقای من ،
مهدی جان
بیا که آمدنت را انتظار ، کافی نیست.
سلا متی و تعجیل در فرج مهدی فاطمه (عج) صلوات
ای خدای بزرگ معنی زندگی را نمی فهمم چیز هایی که برای دیگران لذت بخش است مرا خسته می کند
اصلا دلم از همه چیز سیر شده است حتی از خوشی ولذت متنفرم چیز هایی که دیگران به دنبال ان می دوند من از ان گریزانم
فقط یک فرشته ی اسمانی است که همیشه بر قلب وجان من سایه افکنده وهیچ گاه مرا خسته نمی کند فقط یک دوست قدیمی است که ازاول عمر با او اشنا شده ام هنوزم از مجا لست او لذت می برم فقط یک شربت شیرین.یک بوی خوب. یک نغمه ی دلنوازان وجود دارد که برای من همیشه مفرح است وان دوست قدیمی من غم است
به امیدآمدنش شاید که روزی غم های عالم برطرف گردد.
مهدی جان فدای رخ گلگونه ات با دلها چه میکنی که دلها این چنین در انتظارت لحظه شماری می کنند با دلها چه میکنی که ثانیه به ثانیه در نبودنت دستان خالی شان رابه دعا به سوی اسمان بالا می برند مولایم مهدی جان تو سزاوار ستایش هستی اری تویی که دلها خرامان مست به مست تو قدم بر میدارند با نامت نجواها می کنند اری انان در قنوت لحظه های تنها پیشان نام تورا بر زبان میاورند وتو را بی فریاد صدا می زنند واین تویی که فریاد بی صدایشان را می شنوی مهدی جان کجایی؟گل نرگس کجایی؟ای عد ل وادی ذوالفقار علی(ع) کجایی؟بیا بیا که در دنیایی بی دنیایی غرق شده ایم بیا که در ظلمت خاموشی اجنبیان سکوت کرده ایم.سکوتی که هر لحظه شما را به دلهایمان نزدیکتر می کند که شما هستید. مولایمان هست اما نمی دانیم حالتان در چه حال است ودلتان لبریز از چه غصه ای است نکند دارید غصه ی ما را می خورید اقا جان.مولایم. مهدی جان به خدا شرمنده ایم.شرمنده ایم …..سکوت شب رامیشکنیم وبا تو حرفها میزنیم ودر اخر می گوییم مولایم شرمنده ایم بیا عزیز زهرا…….
76روز به تولدت مانده است میدانی که در تولدت جاده های انتظار را برایت آب وجارو می کنیم وآسمان بی سقف آبی را برایت چراغانی می کنیم.با گلدان های کوچکی که پر از گل نرگس است در انتظارت روی آن نیمکت تنهایی لحظه یمان در انتظارت نشسته ایم تا تو بیایی.
میشود!ایا میشود روزی بیایی وچشمان ما را دیدار رویت را داشته باشد روز تولدت همه هم صدا با فریاد هایی از جنس خودت تو را صدا می زنند ایا تو انجا میایی ایا تو انجا هستی میدانم که میایی پس برکت وجودت را برایمان هویدا کن که خسته ایم خسته تر از کوچه های انتظار شهرمان.وفقط این کوچه ها هستند که قدم مبارکت را لمس می کنند وتو راهمراهی می کنند تورا در همه جا حتی ان نیمه شبی که بر قبرمادرمان حضرت زهرا(س) می رفتی انها.ان کوچه های تنگ وتاریک پر از حرف بودند ان دیوار های اجری یا خشت بودند که تورا همراهی می کردند وتو ان شب در فراق فاطمه(س) ومادرمان غریبانه می گریستی واشک ها می ریختی وانها بودند که تورا ان شب همراهی کردند وصدای اسمان زدند که مولایمان را در یاب وآن آسمان بود که با اشک های بی رنگش وبی ریایش در فراق فاطمه گریه ها کرد.
مولایم ما شرمنده ایم که اگر درسوگ ورفتن عزیزت ومادرت ومادرمان وما در امت کوتاهی کرده ایم.
فقط مولایم به مادرت زهرا بگو که شفاعتمان کند ودستان ما را رها نکند.
مولایم یا صاحب الزمان ثانیه ها یت را نزدیکتر کن
“اللهم عجل لولیک الفرج”
اکرم پور عسکری
(کلاس شهید رجایی)