سروده ای انقلابی از یک طلبه
انقلاب ما شعاع نور بود میوه اندیشه ها ی دور بود
گفت روح الله سال چهل ودو رو به جمعی بی خرد وغرب رو
که از او جا ی جنودش خواستند به خیال آنچه نبودش خواستند
گفت بر آنها که یاران من اند آنکه می تازند بر شه چون سمند
لیک اکنون خفته در گهواره اند کودک و معصوم یک مه پاره اند
این تحقق یافت روز انقلاب کودکان بودند در سن شباب
میوه اندیشه اش پنجاه و هفت ملت ما شاد از اینکه شاه رفت
رفت نه بهتر بگویم او گریخت آن سبو بشکست وآن پیمانه ریخت
در سبویش خون ملت کرده بود در نگاهش ملت ما بوده بود
بر دهان او بزد سیلی امام بس مشوش گشت او گم کرد نام
پشت رهبر یک سپاه آماده بود ملتی رنجور که خون داده بود
خون بهای ملت ما انقلاب می رباید از دو چشم خصم خواب
انقلاب ما بهایش کم نبود رفتن خیل جوانان غم نبود ؟
شکر والمنه که ملت گشت شاد گشت آزاد او اگر خونها بداد
کرد کوته دست دشمن را ز خاک رفت در تحریم ایران نیست باک
ملت ما ساعی و کوششگر است گر چه در تحریم او ز آنها سر است
این نباشد دور از اذهان ما کشور ما هست همچون جان ما
بار الها شکر لیکن یک دعا خواهشی داریم ما از تو خدا
انقلاب ما شعاع نور بود نور اصلی را رسان بر ما تو زود
متصل گردان خدایا انقلاب تا که ما هستیم در سن شباب
با قیام حضرت مهدی (عج)خدا تو اجابت سوی ما کن این دعا
یادمان بهمن شادی رسید روز های خوب آزادی رسید
خاطرات پر شعف باز آمدند حرفهای مملو از راز آمدند
گفتنی ها از امام آغاز شد باز کوک سازهامان ساز شد
خاطرات کهنه سر واکرده اند در درون ما چه بلوا کرده اند
هر کدامش شرح روزی می دهد آتشی افشانده سوزی می دهد
یک نفر از خاطرات شاه گفت او ز کوهی گفت وآخر گاه رفت
دیگری یاد شهیدان زنده کرد یاد مردان دلیرلن زنده کرد
آن یکی تنها شعاری را بخواند حرف چون دّر بود او مرثیه راند
او ز آنها از شهیدان یاد کرد از چه شیدای در ایران یاد کرد
دیگری حرفش ز روز خوش شد بهر او جان سوخت دل پرریش شد
یک نفر از سلطه ی خونین بگفت او زسوز وآه مظلومین بگفت
او بگفت آن سلطنت بی خیر بود چون اساسش از برای غیر بود
آن یکی هم از امامش یاد کرد از جوانمرد همامش یاد کرد
پیر بود اما دلش امید داشت آرزوی عدل با جاوید داشت.
به قلم خانم حمیده رنجبر