گوهر شب چراغ در دست داريم و قدر آن را نمى دانيم!
نقل مى كنند در جنگى، گوهر شب چراغ و برليانى به اندازه ى يك تخم مرغ به دست كسى داده بودند تا از آن محافظت كند و خود او خبر نداشت كه چه چيز گرانبهايى در دستش است، با اين كه گرسنه شده و به گرده نانى نياز پيدا كرده بود، به در دكّانها رجوع كرده و گدايى مى كرد و نمى دانست كه چه چيز با ارزش در دست دارد، فقط اين را مى دانست كه به او گفته اند: اگر آن را دور بيندازى، تو را مى زنيم!
كار ما هم در رابطه با قرآن و عترت همين طور شده است، در يك دست گوهر شب چراغ، و در دست ديگر برليانى گرانبها داريم كه هزارها ميليارد ارزش دارد، ولى ارزش آن دو را نمى دانيم و لذا از اين و آن گدايى مى كنيم! نظير آن گدا كه به مرحوم شربيانى رجوع كرده بود و تقاضاى پول مى كرد. و در پوستين خود هفتصد سكّه ى طلا جا كرده بود.
از فرمایشات آیت الله بهجت