تذکرات یک صاحب قطار
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمان الرحیم. و صلى الله علیک یا ولی العصر ادرکنا و السلام علیک یا سیدی و رحمة الله و برکاته.
قطاری سریع السّیر در حرکت است، مملو از مردمان گونه گون.
قطاری بی وقفه که حتی مسافران خود را در حال حرکت پیاده می کند!
و مسافران تنها اندک زمانی میهمان اند و به سرعت باید قطار را ترک کنند.
به درون قطار می رویم؛ چه هنگامه ای است! بازار های مکاره، خرید و فروشِ عمر و مشتریان مشتاق و غافل از عاقبت!
چنان سرگرمِ زرق و برق قطارند که اصلاً به پایان راه نمیاندیشند!
تذکرات صاحب قطار را هم جدی نمی گیرند؛ انگار اصلاً نمی شنوند!
این قطار عمر من و توست.
چندی پیش، درمانده و رنجور از مشکلات، با کلماتی از قرآن رو به رو شدم؛ نمی دانستم به کدام سو روم:
﴿ لِکلِّ قَومٍ هادٍ ﴾؛ چه پیام مهمی! دقت کنید.
خداوند برای همهی اقوام، همهی مردمان و در همهی زمانها یک هدایتگر قرار داده است.
امام زمان علیهالسلام، موعود امتها، همان مولای دیر آشنای ما!
همان آقا و مولایی که اکنون نیز در میانِ ماست و ما را مراقبت و هدایت می کند.
به راستی چرا حضور و گرمی محبت امام زمان علیهالسلام در میان خود حس نمیکنیم؟
مگر او هدایتگرِ زمان ما نیست؟! پس چرا در تاریکیهای جهل در ماندهایم و از نور وجودش بهره نمی بریم؟
چرا از صمیم قلب، خدا را نمی خوانیم که ما را ببخشد و او را برای ما ظاهر کند؟
چرا در مشکلات، هر دری را می کوبیم؛ به جز آستانِ او؟
چرا در دفتر عمرمان، صفحه ای با یادِ او جای ندادهایم؟
چرا چرخهی زندگیمان، بی توجه به آن عزیز گردش می کند؟
مگر او امامِ زمانهی ما نیست؟! پس چرا زندگی با او را تنها برای دوران ظهور گذاشتهایم؟!
چرا زندگی را با یاد او صفا و روشنی نمیبخشیم؟ چرا جای او را در جمع خود خالی میبینیم؟
نکند در حالی از قطار پیاده شویم که قلبمان حتی لحظاتی با مهر آن عزیز نتپیده باشد؟!
همقطارانِ عزیز! نکند هشیارانی لذت زندگی با او و گفت و شنود قلبی را چشیده باشند و ما…
نوشته ای ازیک دوست
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب