در ساحل دریای زندگی قدم می زدم
در همه جا دوردپا بود-ردپای من وخدا
به سخت ترین لحظات که رسیدم فقط یک ردپا بود !
گفتم خدایا تو در سخت ترین لحظات زندگی رهایم کردی!
ندا امد این ردپای من است که تورا بر دوش می کشیدم.

اوای باد انگار اوای خشکسالی است
بگذار تا نگویم تقدیر لا ابالی است
وقتی که مرگ انسان مانند سنگ باشد
دنیا به این بزرگی یک کوزه سفالی است
باید که مهربان بود باید که عشق ورزید
زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالی است

از بزرگی پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی!گفت چهار اصل
1)دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس ارام شدم
2)دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم
3)دانستم کار مرا کسی انجام نمی دهد پس تلاش کردم
4)دانستم که پایان کار مرگ است پس مهیا شدم

کاری ازلیلی کوهبنانی

السلام ای مظهر صبر و وفا
السلام ای زوجه شیر خدا
خوانده‏ ای خود را کنیز فاطمه
داده ‏ای درس محبت بر همه

ادامه

پدری همواره سه فرزندش را تشویق می کرد .

اولی را بخاطر اینکه خوب درس می خواند .

دومی را بخاطر اینکه خوب نقاشی می کشید

وسومی را بخاطر اینکه خوب کفش های بابا را واکس می زد و برق می انداخت.

امروز هر سه فرزند بزرگ شده اند و هر سه در زندگی موفق اند چون هر کدام از آن ها احساسمی کزدند چیزی دارند که به خاطرآن در زندگی احساس مهم بودن بکنند.

منبع :کتاب “والدین ثمربخش تربیت اثربخش” نوشته :دکتر غلام حسین عدالتی

*****

ترس مادر

مادری از ترس اینکه فرزندش معتاد نشود آن قدر درباره مواد مخدر و اعتیاد صحبت کرد که فرزندش تصمیم گرفت یک بار آن را امتحان کند.

خدایا مرا زنده نگهدار تا روزی که این پیامک را دریافت کنم:
ای اهل عالم ، یوسف زهرا آمد!

صفحات: 1· 2