نکاتی از بیانات آقای اخوان
ماههای حرام:ذی القعده ،ذی الحجه،محرم ورجب
در حکم ماههای حرام آمده شروع جنگ برای مسلمانان جایز نیست ولی دفاع اشکال ندارد به هر میزان که باشد .
صدام ملعون در ماه ذی القعده به ایران حمله کرداین خودش کار حرامی بود.
در مفاتیح الجنان صفحه 246دعایی برای صبر از امام صادق در اعمال ماه رجب آمده که در بقیه ماهها هم می توان خواند ومختص این ماه نیست که خیلی فضیلت هم دارد.ابتدای آن این است :(نصف صفحه)
اللهم انی اسئلک صبر الشاکرین لک،وعمل الخائفین منک ویقین العابدین لک ………..
(التماس دعا)
مطالبی در مورد امام هادی (علیه السلام):
ایشان 20سال پایان عمر شریفشان را در سامرا بودند به دستو متوکل (ملعون)
دوران حضرت (علیه السلام)مصادف بود با 6ظالم که یکی از ستمگر ترین آنها متوکل بود .
ماموری گذاشته بود به نام عمر بن فرج که مواظب آنها باشد تا دین را ترویج ندهند
او رابطه امام را با مردم قطع کرد ودر محاصره قرارشان داد حتی نمی گذاشتند کسی به آنها کمک کند آنها را جریمه سنگین می کرد به طوری که زنان علوی کارشان به جایی رسیده بود که یک لباس سالم بیشتر برایشان مانده بود که نوبتی با آن نماز می خواندند تا زمانی که متوکل کشته شد.
ولی پسر متو کل به نام مستحصر درست مخالف پدرش بود آنقدر که آخر در مجلسی به خاطر شعر توهین آمیز پدرش باغلامان نقشه قتل او را کشید واو را به قتل رسانید .
واین را امیرالمومنین سالها قبل به مردم خبر داده بود وفرموده بودند که در زمان امام دهم کافرترین خلفا ی غاصب حکومت خواهد کرد که نزدیکترین فرد به او ،او را خواهد کشت.
عمر بن فرج می گوید :متوکل به من دستور داده بود با گاوها به روی قبور مطهر امام حسین یارانش بروم وقتی رسیدم گاوها روی همه قبرها رد شدند ولی جلوی قبر امام حسین (علیه السلام) ایستادندمن هم چوب برگرفتم وگاوها را می زدم چوبها شکست ولی گاوها قدم بر قبر امام نگذاشتند ،حیوان ادب دارد و آدمهایی که توهین می کنند از حیوان پست ترند.
یکی سوال کرد چرا پس روز عاشورا اسب ها بر پیکر مطهر امام(علیه السلام)رفتند ؟
فرمودند این اسب ها در اصل عرب نبودند ومعلوم نبود از کجا آمدند چه به خوردشان داده بودند.
در دوران کودکی امام هادی (علیه السلام )در مدینه بودند وباز عمربن فرج مامور شد امام را تحت کنترل بگیرند.
همه را جمع کرد وگفت کسی را پیدا کنید که عالمترین مردم باشد ولی مخالف امام باشد .
مردم جنیدی را آوردند.عمر هم به او گفت می خواهم تو را معلم امام هادی (علیه السلام)قراردهم وتو باید ارتباط او را با شیعه قطع کنی .
ودر برابر به او خانه واموال فراوان دادند.
جنیدی آمد پیش حضرت وایشان را برد به یک ساختمانی وبه ایشان درس می داد و بعد در را قفل می کرد و می رفت . زمانی که ارتباط امام با شیعه کاملا قطع شده بود .
عمر بن فرج می گوید روز جمعه ای جنیدی را دیدم وگفتم بچه پیشت چه می گوید
جنیدی گفت:تو به او می گویی کودک چرا نمی گویی بزرگ خاندان بنی هاشم ،….، تورا قسم می دهم آیا عالمتر از من در مدینه سراغ داری ،به خدا قسم در یک قسمت مبالغه می کنم ایشان بالا تر از آن را به من می آموزد.مردم فکر می کنند او پیش من درس می آموزد والله من از او درس می گیرم.
من چشم پوشی کردم .دفعه دوم که او را دیدم یک بار دیگر احوال امام را پرسیدم
دوباره گفت :نگو بچه بگو بزرگوارترین انسان ،بهترین اهل زمین همین کودک است بالاترین خلق خدا این نوجوان است می گویم قرآن بخوان می گوید کدام سوره من از بلندترین سوره ها آیه ای می خوانم ومی خواهم بقیه را بخواند اوهم طوری می خواند که تا بحال از آن خوش صدا تر وصحیح تر از آن نشنیده بودم حتی با صوتی زیبا تر از صوت داوود نبی . این نوجوانی است که پدرش در بغداد به شهادت رسید درحالی که این خردسال بود او بین کنیزان سیاه پوست رشد کرد من نمی دانم این علمها را از کجا آورده است.
دفعه سوم که او را دیدم ،دیدم این عالمی که مخالف امام بود قائل به امامت امام شده و یکی از مریدان امام هادی(علیه السلام)شده ،حالا برای او تبلیغ میکند.
معرفی کتاب:کشف الغمه فی معرفه الائمه(علی بن عیسی اربل)متوفای693هجری قمری