دل نوشته / ای شهید گمنام آمدنت را با دل و جان پذیرا هستیم خوشامدید...
می خواهیم به استقبال بزرگ مردی برویم که نمیدانیم از کدام سرزمین و از کدام دیار است..
آری بزرگ مردی که برای جهاد فی سبیل الله با عزیزانش وداع کرد و به توپ وترکش و خمپاره و نارنجک و شهادت سلام وجانش را
فداکرد.بزرگ مردی که لبانش را با ذکر حسین گوارا میکرد و وجودش را با یاد مادرمان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) هستی می بخشید…
آری همه ی ما حال و هوایمان بوی بی قراری و انتظاررا گرفته است …همه ی ما حس عجیبی داریم…آمدنش را احساس میکنیم…
شهرمان را با وجودش عطرآگین میکنیم…از گل و آب آجرهای خانه امان خانه ای ساخته ایم از جنس نور و معنویت…آه که چه زیبا میشود خانه امان.
فکرآن صبح روز آمدنش که می افتم…بغض همراه با لرزه وجودم را فرا میگیرد که برای اولین بار که چشمان گناه آلودم به پیکر مطهرش می افتد به او چه بگویم…از که بگویم…از او چه بخواهم…
فقط میتوانم بگویم شرمنده ایم…
میتوانم از مادرشان که نمیدانیم کیست و از کجاست بگویم که مادر جان پسرت پاره تنت عزیزت پیش ماست…جایش امن امن است غصه تنهایش را نخورید او دیگر گمنام نیست او مادری دارد که مادرانه هرشب برای آمدنش گریه ها میکند…غصه بی نامی جگر گوشه تان نباشید…مادرشان نامش را علی نهاده است…نکند غصه بی خواهریش رابخورید او خواهرانی دارد که زینب واراز خونش دفاع میکنند و راهش را ادامه خواهند داد…
بگذارید از خانه اش برایتان بگویم خانه ای که سالهاست خودش برای خودش انتخاب کرده است…خانهای که نامش حضرت زینب سلام الله علیها زینبی که در روز عاشورا از حرم تا قتلگاه صدا میزد حسین.
پس مادرجان غصه بی نامی ..بی مادری..بی خواهری …عزیزتان را نخورید او در کنار ماست…او چشم چراغ خانه ی ماست…ودر آخر میتوانم از او بخواهم که مارا ببخشد واز مادرمان حضرت فاطمه سلام الله علیها شفاعت مارا و برات شهادت مارا امضا کنند.
ای شهید گمنام آمدنت را با دل و جان پذیرا هستیم خوشامدید…
به قلم طلبه گمنام حضرت زینب(س).
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب