به مناسبت درگذشت عالم عارف آیت الله ابویی رحمة الله علیه مراسمی در مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد برگزار شد.
آیت الله حاج شیخ غلامحسین ابویی رحمة الله علیه مصداق واقعی خطبه ای از خطبه های نورانی مولا امیر المومنین
علیه السلام به اذعان فرزندش
به مناسبت درگذشت عالم عارف آیت الله حاج شیخ غلامحسین ابویی رحمة الله علیه با حضور خانواده بزرگوارشان
مراسمی با حضور طلاب مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها یزد برگزار شد.
در این جلسه در ابتدا مدیریت محترم حوزه سرکار خانم قیاسی حفظه الله از زندگی سراسر درس این عالم عارف و
این مجاهد فی سبیل الله برای طلاب سخن گفتند و سپس فرزند ایشان استاد حسین ابویی مفسر نهج البلاغه،
از ویژگی های اخلاقی سراسر درس پدر برای طلاب حاضر سخن گفتند. ایشان در ابتدای سخنانشان فرمود
با وجود کهولت سن و بیماری پدر اما از چند روز قبل از شروع 12 بهمن ماه در طی سه نوبت با فاصله،
یک سوال را از ما می پرسیدند: پسرم دوازدهم بهمن کی است؟ تا دفعه سوم که باز این سوال تکرار شد
کمی نگرانی بر ما حاکم شد که چرا پدر مرتب یک سوال تکراری را از ما می پرسد و وقتی از ایشان پرسیدیم گفتند
حواسم هست می خواهم بگویم حتما جشن بگیریید و سپس ایشان با تاکید بر آیه قران که بین مجاهدین و قائدین
تفاوت می گذارد فرمود امام صادق علیه السلام هم فرمودند :جامعه اسلامی با تقوا اگرولایت غیر والی مسلمان را
پذیرفت بدانند مشمول عذاب الهی می شوند ایشان با تاکید بر خصوصیات بسیار شاخص و بارز این عالم بزرگوار
در بر خورد با مردم و خانواده بیان کردند:افتخار می کنم که پدرم به حمد الله تفکر روشنی داشت
و طرفدار و حامی امام راحل رحمة الله علیه بود و مواضع او صد در صد با امام و ولایت فقیه همسو بود
تا اخرین لحظات عمر زنده و بیدار و آگاه و تعقیب کننده اخبار مسلمین و من تا اخرین شب رحلت پدر از قرآن
و صحیفه سجادیه برایشان می خواندم تا فکرشان تعطیل نماند.
ایشان در ادامه پدر بزرگوارشان را مصداق واقعی خطبه ای از خطبه های نورانی مولا امیر المومنین علیه السلام
دانستند ..کسی که درون و برون و جمع و تنهایی شان هیچ اختلافی با هم نداشت
و به مراتب می توانم بگویم خلوت پدر با آن راز و نیازهای جانسوزش به مراتب زیباتر از مجالس درس
و بحث و روضه خوانی هایشان در جمع مردم بود .
وی در ادامه به خاطره ای از سالها قبل اشاره کردو فرمود:
زمانی که جوانی بیست ساله بودم با طلاب حوزه علمیه و پدر به خدمت امام راحل رحمة الله علیه رفتیم
آن جا قرار بود پدر در برابر امام سخنرانی کنند اما آن قدر در شخصیت نورانی امام ذوب می شد و
عاشق راه و هدف امام بود که به محض رویت امام بر روی زمین نشستند و بلند بلند شروع به گریه کردند،
عشق عجیب ایشان به امام باعث شد پدر آن روز نتوانند سخنی بگویند و این مراسم به سخنران دیگری واگذار شد
وقتی خاطرات اسارتم را برای پدر می گفتم ایشان با تمام وجود اشک می ریخت.
من در اسارت روزی چهارده الی پانزده ساعت مطالعه می کردم و ما این روحیه را از پدر به ارث بردیم
که حتی در مجلس روضه تا نوبت ایشان شود کتاب در بغل داشتند و با چشم هایی که مشکل داشت
مطالعه می کردند ایشان دائما مشغول مطالعه بودند و هرگز وقت خود را تلف نمی کردند..
امیداین که بتوانیم زندگی و اعمال این علما را در زندگی خود پیاده کرده و در راه تبلیغ دین اسلام
گام های بزرگی را برداریم.
الفاتحه مع الصلوات
انشا الله خدا ایشان را رحمت کند، ما هم بتوانیم راه این بزرگواران را ادامه بدهیم.
سلام عالی بود بروزم منتظز حضور گرمتون هستم
با سلام و عرض ادب بسیار دلنشین بود ،خدا قوت.
منتظر حضور گرمتان هستیم.
یا علی.
خدایشان بیامرزاد…………
خدا ایشان را رحمت کند انسان بسیار والا و ارزشی بودند..
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب