حکایتی از چادرنورانی زهرا سلام الله علیها
روزی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ازیک مرد یهودی که نامش زید بود ،قدری جوقرض گرفت وچادر حضرت فاطمه سلام الله علیها راکه ازپشم بود پیش وی،رهن گذاشت. یهودی آن چادر را به خانه برد و در اتاقی گذاشت، وقتی شب شدزن یهودی به آن اتاق رفت،ناگاه نوری راازآن چادر دیدکه تمام اتاق راروشن کرده بود وقتی زن آن حالت شگفت را دیدفریادزد: شوهرخود را خواست آنچه رادیده بودبرای شوهرش بازگوکرد.یهودی شگفت زده شده بود و فراموش کرده بود که چادرحضرت فاطمه سلام الله علیها درآن خانه است ، باسرعت داخل اتاق شد، دیدکه اشعه نورانی چادرآن خورشیدعصمت است که مانند بدرمنیر خانه راروشن کرده است.یهودی ازمشاهده این حالت تعجبش بیشترشد،یهودی همراه بازنش به خانه خویشان خود دویدند و 80 نفرازایشان بامشاهده این نور زهرائی ایمان آورده و دلهایشان به نور اسلام منورگردیدند.
منبع:الخرائج والجرائح،ج2،ص538،قطب الدین راوندی/مؤسسة الامام المهدی علیه السلام