24
آبان

دلنوشته / برای جان جانان مهدی (عج)

 

 

 

سحر گاهان به یادت بیدار می گردم در آن لحظه من ز عشقت بی تاب می گردم


هر کجا را با چشمان گریان می گردم با وجودم به قربان تو من می گردم

همه جا را به دنبال تو لرزان لرزان می گردم ,من به دنبال عزیزترین عزیزم می گردم

هر کجا را با چشمان بسته می گردم ولی هر بار بیشتر ناامید می گردم

ترسم آن روز که ازسر ناامیدی می گردم بشوم عاشق وبی کس ولی باز هم به دنبال تو من می گردم.

آقا جان سلام .

چه درس هایی که خوب نخواندمش:درس محبت -بندگی -اخلاص -نمی دانم چرا پر ز اضطرابم ؟ تکانم بده مگذار که بخوابم نمی دانم ز چه دیوانه ی حضورت هستم .

سید و مولای من دل شکستم, می دانم که کجا هستم ,در مقابلت هستم، نگاهت را به خود بستم گفتم آقا من هستم کارم از گریه گذشته که من نالان دیدن روی ماهت هستم .تو می دانی که من زچه پستم .کمکم کن که بیگانه پرستم .آقایم نشانی بده نگذار که بگویند که من بی سرپرستم .


خدا می داند که من عاشق روی ماه شماهستم از شوق دیدن رخ زیبای شما من پلک نبستم ,مولای دلربایم ,آقایم شربتی ده که بیمار تو هستم ,می دانم که در این دنیا تنها عده ای درگیر شما هستند ,خوشا آنان که دائم به فکر شما هستند ,همه منتظر لحظه ی ظهور شما هستیم وبرای حال محزون شما بیکار نشستیم,پس برای آمدنت آقا ، همه یک زمزمه هستیم


بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ


اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا”

 

دلنوشته ای از  خانم مهدیه پهلوان

 



free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...