31
خرداد

رضای خدا و احترام مهمان

هر سال در روز عید غدیر خم آیه اللّه میرزا جواد آقا ملكی تبریزی در بیت جلوس داشتند و اقشار مختلف مردم به قصد تبریك و زیارت به بیت آقا می آمدند. رسم آقا این بود كه در چنین روزی اطعام هم بدهند.
آن سال نیز مجلس گرامیداشتی در آن عید بزرگ در منزل آقا برپا بود و مهمانان از راههای دور و نزدیك آمده بودند. خادمه منزل به كنار حوض بزرگ حیاط می آید و ناگاه چشمش به پیكر بی جان پسر كوچك میرزا جواد آقا كه بر روی آب بوده می افتد. بی اختیار فریادی می زند و اهل خانه اطراف حوض مجتمع می شوند. مرحوم ملكی كه متوجّه صدای شیون می شود از اطاق خود بیرون می آید و می بیند كه جنازه پسرش در كنار حوض گذاشته شده است . رو به زنها كرده و خطاب می كند: ساكت ! همگی سكوت می كنند و با ادامه سكوت میرزا به اطاق پذیرایی برگشته و پس از صرف غذا كه مهمانان عازم مقصدشان می شوند به چند نفر از نزدیكان می فرماید: اندكی تامّل كنید كه با شما كاری هست . و وقتی دیگر مهمانان می روند واقعه را برای آنها بازگو كرده و از ایشان برای غسل و كفن و دفن فرزندش كمك خواست.

داستانهايي از علما / عليرضا حاتمي


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...