كتاب مبين
30 مرداد 1391 توسط قیاسی
در سرى نيست كه سوداى سركوى تو نيست
دل سودا زده را جز هوس روى تو نيست
سينه غمزدهاى نيست كه بىروى و ريا
هدف تير كمانخانه ابروى تو نيست
جگرى نيست كه از سوز غمت نيست كباب
يا دلى تشنه لعل لب دلجوى تو نيست
عارفان را ز كمند تو گريزى نبود
دام اين سلسله جز حلقه گيسوى تو نيست
نسخه دفتر حسن تو، كتابى است مبين
ور بود نكته سربسته، به جز موى تو نيست
ماه تابنده بود، بنده آن نور جبين
مهر رخشنده به جز غرّه نيكوى تو نيست
خضر عمرىست كه سرگشته كوى تو بود
چشمه نوش، به جز قطرهاى از جوى تو نيست
نيست شهرى كه زآشوب تو، غوغايى نيست
محفلى نيست كه شورى زهياهوى تو نيست
(مفتقر) در خم چوگان تو گويى، گوييست!
چرخ با آن عظمت نيز به جز كوى تو نيست
آية اللَّه غروى اصفهانى