میرزا جواد آقای تهرانی
12 اسفند 1390 توسط قیاسی
علما همواره در زندگی متفاوت از دیگران زیسته اند چه خوب است ما طلبه ها گاهی وقت ها مانند آنها حرکت کنیم
گزیده ای از شخصیت آمیرزا جواد تهرانی
1ـ براي رفتن به طبقه دوم مدرسه پابرهنه مي رفت تاصداي پاي او حجره هاي كنار پلّه ها را آزار ندهد.
2ـ از درخت توت خانه اجارهاي استفاده نم يكرد و مي گفت: مادرخت را اجاره نكرده ايم و ميوه ها را براي صاحبش مي فرستاد.
3ـ وصيت كرد بخاطر مراعات وقت مردم يك جلسه ختم برايم بگيريد.
4ـ مخارج جبهه خود را مي پرداخت و ميگفت: من كه سرباز نيستم.
5ـ به فرزندانش عتاب كه چرا درساعات كار به خانه سر مي زنيد.
6ـ نام آية الله را پاك كنيد.
7ـ همينكه در دعوتها از نام ايشان تجليل ميشد نميپذيرفتند.
8ـ هنگام رسيدن وقت غروب كلام را قطع و ميگفتندوَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلا[احزاب/42].
و سبحان الله ميگفتند.
9ـ به مساجدي مي رفت كه اورا نشناسند.
10ـ همين كه متوجّه شد مادرش درتهران ناراحت است نجف را رهاكرد.
11ـ نيمه شب سرما پشت درنشست كه مبادا همسرش را بيدار كند ولي همسر خواب ديد كه شوهرش پشت در نشسته بيدار شد و درب را باز كرد.
12ـ مي گفت من عاشق ديدار خداوند هستم.
13ـ سيّدي در كتابي به او اهانت كرده بود براي عذرخواهي به منزلش آمد گفت: اگر اهانت بجابوده كه عذر ندارد و اگر بيجا بوده درعوض، جدّت ازمن شفاعت ميكند.
14ـ در برابر تهديد به قتل منافقين ذرهاي نهراسيد و گفت: شهادت افتخار من است.
15ـ بارها به جبهه رفت و 14 خمپاره را بادعايي به هدف انداخت.
16ـ مي گفت: دچار سردرد شديدي شدم خالصانه استغفار كردم براي هميشه سردردم خوب شد.