6
آذر
هفت پشت فرشتگان لرزید، از صدای شکستن بالت
شب، سکوت است و بازتاب غمت، آسمان آسمان بیابان است
مرگ در کوچه می وزد امشب، باز تنهایی ات پریشان است
کاسههای گرسنه می آیند، کودکانی یتیم و بغض آلود
دستهای ت پُر است از ایمان، سفره امّا گرسنه نان است
شانههای ت پرنده زخمند، در فضای کدورتی جاری
در نگاهت ستاره ای پنهان، پشت اعماق درد سوزان است
هفت پشت فرشتگان لرزید، از صدای شکستن بالت
بازوان نحیفت، ای بانو، تکیه گاه عصای ایمان است
پشت احساس گرم نخلستان، بوی مردی غریب می آید
عطر زخم شقیقه اش گویی، بوی تاریخ رنج انسان است
کوفه در کوفه بیوفایی را، با غروری شکسته تاب آورد
با سکوتی که در مناجاتش، حزن داوودی نیستان است
یا حسین
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب