شهر، در عمق سکوت، لحظات اندوهباری را پشت سر میگذارد! گویی به دنبال تکرار خاطرهای است که تلخی آن را پیشتر تجربه کرده است.
آن روز، تابوت مظلومانه امامی بود و شانه چند مرد ناآگاه؛ و امروز شانه تنگ مردمانیست و عطر تابوت امامی در نهایت مظلومیت؛ امامی که در نهایت جوانی و بهار زندگانی، تأثیر زهرآگین خزان را بر جای خویش به تماشا بنشیند.
گویی تمام آسمانیان، میهمان بغدادند؛ میهمان سوگی غریبانه؛ غریبانه، مثل تمام داغ های نینوایی!
کجایید، شانههای سبز مدینه؟
این شانههای نامحرم، بسی نامهربانند!
کجایید کوچههای مدینه تا مرثیه خورشید را به گریه بنشینید؛ این کوچهها همیشه با خورشید نامحرمند!
کجایید، بانوان حرم که با فرشتگان الهی، مویهگر شوید!
کجایید، داغ پروردگان حریم ولایت که امروز، روز ماتم آل الله است!
معتصم، در سیاهی جامه و بغداد در تیرگی جهل، دست و پا میزدند؛ هنگام ظهور خورشیدی بود که پیام آور انوار آسمانی ولایت باشد، تا ابرهای تیره جهالت را از اذهان امت بزداید!
از بخششهای کلامش تا کرامتهای مرامش، عوام و خواص بهره میبردند و چتر انوار الهیاش، همه را یکسان به «طور» معرفت رهنمون میگشت!
معتصم، در سیاهی جامه و بغداد در تیرگی جهل، دست و پا میزدند؛ هنگام ظهور خورشیدی بود که پیام آور انوار آسمانی ولایت باشد، تا ابرهای تیره جهالت را از اذهان امت بزداید!
دشمنانی که تنها هنرشان در خلافت، ظلم و تنها تکیه گاهشان در دیانت، تعصّب و جهل بود، نه خیری در «نسبت»شان بود و نه خیری در «وصلت»شان. «ام فضل»هاشان، بی فضیلتترین زنان و «معتصم»هاشان، بی عصمتترین مردان؛ عُلماشان جهل اندیش و حُکماشان کافرکیش بودند.
امام جواد علیه السلام
صورتهاشان، تبسم آذین و دلهاشان تنفّرآگین بود. جامههاشان سیاه، دلهاشان سیاه و چهرههاشان از شدت تعصب و جهل، سیاه سیاه بود. کسی باید میبود تا این همه تیرگی را از اذهان بزداید!
باید کسی بود تا معارف راستین الهی را به عوام و خواص میآموخت!
اما دریغا که این دنیای سفله پرور، اهریمن حسادت را برای مقابله با نور علم و معرفت پرورانیده است!
دریغا که میزبانان نامهربان، پاس میهمانان نگه نداشتند؛ میهمانی که آسمان و زمین، مقابل نامش، قد به تکریم خم میکرد!
آن روز، بغداد بود و نُهمین خورشید ولایت که غریبانه به همجواری «جد» غریبش میرفت؛ به همجواری کسی که تلخی خاطره هایش را زندان های هارون، همواره به یاد میآورند!
تابوتی از نور، به آسمان و تابوتی از نور، به کاظمین نزدیک میشد و زمان، زمان وداع عالم خاک با فرزند افلاک بود؛ فرزندی که از پرتو آیینه وجودش، انوار حق، به دلها میتابید و گمگشتگان مسیر حق را به حق رهنمون میشد!
درود خداوند بر تو و شهادت غریبانه ات باد، یا مولا، یا جواد الائمه!
ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا در حجره در بسته بغداد امشب
امام جواد علیهالسلام: تا هنگامی که سپاسگذاری بندگان ادامه دارد نعمتهای خداوند قطع نمیشود.
شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت، تسلیت و تعزیت.
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد
مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل از روی شوق در ره جانانه جان سپرد
نفرین بر آن محرم نامحرم
که زهر جفا را نه در جام تو که در کام ما ریخت
آه! ای خورشید عشق
ای مولای جوان من
چه زود غروب کردی!
گشته عالم، غرق ماتم در عزای جواد الائمه
کرده زهرا ناله برپا در عزای جواد الائمه
شد ز بیداد، شهر بغداد کربلای جواد الائمه
شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت، تسلیت و تعزیت.
امام محمد تقی علیهالسلام: بدان که از دید خداوند پنهان نیستی پس بنگر که چگونه هستی!
یا جواد الائمه
چون بخود نگریستم جز بی حیائی و بی شرمی در برابر ارباب خودم ندیدم
امشب دعایم کن تا دیگر باگناهانم دل فرزندت مهدی را نشکنم.
در میان حجره یا رب کیست غوغا میکند شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا میکند
همسرش از فرط شادی و شعف کف میزند زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا میکند
منبع:تبیان