آه یا فاطمه(سلام ا.. علیها)
09 اردیبهشت 1391 توسط قیاسی
مي خواهم از پرپر شدن گلي بنويسم كه نداي هل من ناصر اما زمانش را لبيك گفت. از ذره ذره آب شدن شمع وجودش
در پاسداري از ولايت.
آن بانوي بزرگواري كه پيامبر رحمت صلي الله عليه و آله درباره اش فرمود :” فاطمه پاره ي تن من است هر كس او را بيازارد مرا آزرده است.”
او كه بهترين صفت زن بودن را در اين مي دانست كه نه مردي او را ببيند و نه او مردي را، چه شد كه همراه كودكان خود از در اين خانه به آن خانه مي رفت؟
چه چيز مهمي را به مردم يادآوري مي كرد؟ اگر حقيقتي بود چرا كتمانش مي كردند؟ و اگر چيزي نبود عصمت پيامبري به دنبال چه سرگردان كوچه ها شده بود؟
ليكن حقيقت را مي شد از چوب نيم سوخته اي فهميد كه از اقرباني خبر مي داد! قرباني طفل شش ماهه ي درون، در راه ولايت علي نه به اين خاطر كه علي همسر يا پدر فرزندانش بود، بلكه به اين خاطر كه ولي و صاحب اختيارش بود.
پر بهاتر از جان آدمي در زندگي چيست؟ ياس احمدي آن را نيز در راه پاسداري از ولايت فدا نمود و به آغوش پر مهر پدر، پر كشيد.
اللهم العن الجبت و الطاغوت
” نجمه مصلائی”