10
آذر

به مناسبت شهادت آیت الله مدرس(ره)

 


رضا شاه دورو

رضا در اوّل خیابان سپه محوطه‌ی بزرگی را که به نام باغ ملّی بود تعمیر و بازسازی نموده، مراسم نظامی را در آن برگزار می‌کرد. در بالای سر در بزرگ آن، مجسّمه‌ی نیم تنه‌ای از خود نصب نمود که مانند دو مجسّمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون، تمام صورت پیدا بود و هم از درون.

روزی برای مراسمی، مدرّس را دعوت کردند. هنگامی که مدرّس به باغ ملّی رسید، رضاخان و عدّه‌ای دیگر از وی استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت. سپس در چادری نشستند.

رضاخان از مدرّس پرسید: حضرت آقا! در ورودی را ملاحظه فرمودید؟ مدرّس جواب داد: بله، مجسّمه‌ی شما را دیدم. درست مثل صاحبش دورو دارد.

رضا شاه از شرم و ناراحتی به خود می‌پیچید و تا پایان مجلس، دیگر سخنی نگفت.

آدم انتخاب کنید

یک روز وقتی که مدرّس از مجلس به خانه بازگشت، عدّه‌ای از مردم به منزل مدرّس ریخته با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحه‌ای بود که امروز تصویب شد؟ خلاف مصلحت است.

مدرّس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آن‌ها بپرسند که ناهار چه می‌خورید، جواب چه می‌دهند؟

همه گفتند: جو.

مدرّس گفت: آن یک نفر هم ناچار است سکوت کند. این وکلایی که شما انتخاب کرده‌اید، شعورشان همین است. بروید آدم انتخاب کنید.

دیدار با رضاشاه

موقعی که مدرّس به سمت تولیت مدرسه و مسجد سپهسالار برگزیده شد، تصمیم گرفت ضمن احیای موقوفات مدرسه، از محل درآمد آن‌ها به عمران و آبادانی و تکمیل مدرسه و مسجد سپهسالار بپردازد.

روزی که به کاشیکاری‌های مدرسه رسیدگی می‌نمود، پس از ارزیابی کارها و سرکشی به کارگران، از در آخر مدرسه بیرون رفت. در این هنگام رضاشاه وارد مدرسه شد و نزد کاشیکارها رفت و سراغ مدرّس را گرفت. آن‌ها گفتند: همین حالا اینجا بود و از این در بیرون رفت.

یکی از کارگرها فوراً خود را به مدرس رساند و گفت: آقا! رضاخانه در مدرسه منتظر شماست. مدرّس لحظه‌ای تأمل کرد و گفت: به دیدنش نمی‌ارزد.

راه خود را گرفت و رفت.

ارزش رضاشاه

روزی مدرّس در میدان توپخانه قصد عزیمت به قصر رضاخان را داشت. جلوی یک درشکه را گرفت و گفت: تا جعفرآباد، قصر رضاخان چند می‌بری؟

درشکه‌چی گفت: 3 تومان. مدرّس جواد داد: سه تومان هرگز سردار سپه 3 تومان نمی‌ارزد.

بی‌هوش دشمن را باهوش می‌بیند

سیّدحسن تقی‌زاده تازه از اروپا برگشته بود. روزی به منزل مدرّس آمد و طیّ مذاکرات مفصّل اظهار داشت: آقا! انگلیسی‌ها خیلی قدرتمند و باهوش و سیاستمدارند. نمی‌توان با آنان مخالفت کرد.

مدرّس پاسخ داد: اشتباه می‌کنی، آن‌ها مردم باهوشی نیستند، شما نادان و بی‌هوشید که چنین تصوّری درباره‌ی آنان دارید.

پیشنهاد رضاشاه

در دوره‌ی هفتم مجلس که نگذاشتند مدرّس و یارانش وکیل شوند، تیمورتاش از طرف رضاشاه نزد مدرّس آمد و پیشنهاد کرد که تولیت آستانقدس رضوی را بپذیرد.

مدرّس قبول نکرد و گفت: اوّلاً، رضاخان می‌خواهد که من در تهران نباشم. ثانیاً، می‌خواهد به دیگران بگوید: مدرّس که اعتنا به دنیا نداشت، تولیّت خراسان را قبول کرد.




free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم