15
اردیبهشت
ساكت شو!تو نمي توني اشك منو در بياري
شب بود. يکي داد مي زد :
ساکت شو! ساکت شو! تو نمي توني اشک منو در بياري.
رفتم سمت صدا. ديدم يک نفر انگشت هايش قطع شده.
اين حرف را به دست خوني اش مي گويد :
- ساکت شو! ساکت شو! تو نمي توني اشک منو در بياري
خاطره اي از شهيد موحد

فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب