12
اسفند

داستانی از زندگی شهید عبدالحسین برونسی

عبدالحسین یکی دوماه درسبزی فروشی مشغول به کاربود. بعدازآن گفت :کار برام سنگینه. من ازتقسیم اراضی فرار کرده بودم چون با زن های بی حجاب سرکارداشتم.این جا سبزی فروشی آب با آن مخلوط می کنه سنگین می شه می فروشه.می خواد همدست او شوم. از فردا دیگه نمی رم. از فردای آن روز رفت لبنیاتی. گفتم:چندمی دهند؟
گفت:روزی ده تومان،ده،پانزده روزی که رفت بعدظهرکه باید می آمد سرکار ،نیامد .دیدم بیل وکلنگ دست گرفته داره می ره برای کار. گفت:می خوام به یاری خدا ازفرداصبح بروم بنایی .براش گفتم:مگه این کاربهتر از سبزی فروشی نبود .گفت:او کم فروشی کرد ،جنس های بد با خوب قاطی می کرد و به مردم می فروخت این یکی نونش حرومتره. او به کاربنایی رفت وباکار کردنش استادشد وحقوقش ده تومان بود بعد از آن که استادشد زیادترشد دیگر شاگرد هم داشت او شهید عبدالحسین برونسی بودکه ازکودکی خودرابرای انتظار آماده می کرد.


برگرفته ازکتاب نردبان آسمان

 


free b2evolution skin
28
آذر

مهمان ویژه حضرت زینب سلام الله علیها

هیچ کس نمی دانست همه غافلگیر شده بودند ، امروز حضرت زینب سلام الله علیها ضیافتی عظیم برپا کرده بود ، همه دعوت بودند .
شهید گمنام 18 ساله مهمان و خواهر سالار شهیدان میزبان ، آری گویی امروز عمه میزبان بود و علی اکبر مهمان
چه غوغایی بود ؛ بوی تربت حسین همه جا را پر کرده بود ، قدم های کربلایی حسین همه جا را پر کرده بود ،قدم های کربلایی شهید به اینجا رسیده بود .
خدای من…………….
چه سرّی در میان است ، این شهید چه عهد و پیمانی با زینب سلام الله بسته بود ،که بعد از این همه سال مهمان زینب سلام الله علیها شده است .
مهمان ویژه بی بی حضرت زینب سلام الله علیها
خوش به حالت ، چه سرافراز چون علی اکبر جوان ،و چون بی بی زهرا سلام الله علیها 18 ساله و گمنام به مهمانی بی بی آمده ای
ما را هم دعا کن


free b2evolution skin
18
آذر

شرم نمیکنم


سر چهار راه اول چشمم به نامحرم بد حجاب آنطرف چهارراه می افتد و از خیره شدن به او شرم نمیکنم.
در گوشم هندز فری است، و از گوش دادن به ترانه های غیر شرعی، شرم نمیکنم.
بلوتوثم روشن است.سر چهار راه دوم، ناشناسی برایم کلیپ نا مناسب می فرستد و من از دیدن آن شرم نمیکنم.
سر چهار راه سوم کودکی درخواست کمک میکند، از بیکاری پدر و مریضی مادرش میگوید و من از بی تفاوتی شرم نمیکنم.
نرسیده به چها راه آخر لا به لای جمعیت میان پیاده رو، چندبار تنم به تن نامحرم میخورد و من شرم نمیکنم.
کنار چهار راه آخر روی بنر بزرگی نوشته است:

آقا غریب است،غریب! و علت غربت آقا گناه من و توست!!!!
و من از این غربت شرم نمیکنم….


برگرفته از وبلاگ : حاج عمار افسر جنگ نرم ۲


free b2evolution skin
18
آذر

قوانین ده‌گانه شهید «سید مجتبی علمدار»


احتیاط کن! یک آقایی دارد ما را می‌بیند
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، جانباز شهید «سیدمجتبی علمدار» در دوران دفاع مقدس، فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم بود و چندین مرتبه مجروح شد. پس از پایان جنگ، در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلای ساری مشغول به خدمت شد.
سید مجتبی مداح اهل بیت(ع) بود با نوایی گرم که او را زبانزد خاص و عام کرده بود، اما اخلاص او بسیاری از اوقات مانع می‌شد که دیگران او را بشناسند. حتی یکی از دوستانش در خاطره‌ای نمونه‌ای از توجه او به اخلاص نقل می‌کند: «من کنار سید نشسته بودم و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصی مشغول خواندن زیارت عاشورا و مداحی بود. بعد از اتمام مراسم، ناگهان شال سبزش را بر گردن من گذاشت. با تعجب پرسیدم: این چه کاری است؟ گفت: بگذار گردن تو باشد. بعد از لحظه‌ای دیدم جمعیت حاضر به سوی من آمدند و شروع کردند به بوسیدن و التماس دعا گفتن. با صدای بلند گفتم: اشتباه گرفته‌اید، مداح ایشان است. امّا سیّد کمی آنطرف‌تر ایستاده بود و با لبخند به من نگاه می‌کرد.»
یکی از نکات جالب‌ توجه در زندگی این سید شهید، توجه خاص او به امور معنوی بود. مواردی که شاید به نظرساده آید اما تقید او و حتی تعیین مجازات در صورت عدم انجام آن نشانگر باور قلبی و یقین این جانباز شهید به اعتقاداتش بود.
در آستانه ماه مبارک رمضان به مرور دست‌نوشته‌هایی از او می‌پردازیم که قوانین ده‌گانه شهید علمدار اشاره دارد. باشد که به گوشه‌ای از معرفت شهدا دست‌ یابیم.
* قوانین ده‌گانه
قانون اول: بارالها، اعتراف می‌کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم. اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجرا 4 مرداد69)
قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می‌کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم.(تاریخ اجرا 11 مرداد 69)
قانون سوم: خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجرا 26 مرداد 69)
قانون چهارم: خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم. حداقل در هر هفته باید 2شب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .(تاریخ اجرا 16 شهریور 69)
قانون پنجم: خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه «خدا می‌بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم. حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه‌ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.(تاریخ اجرا 13 مهر 69)
قانون ششم: حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده‌های نمازهای واجب صلوات بفرستم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.(تاریخ اجرا 18 آبان 69)
قانون هفتم: حداقل باید در هر 24 ساعت 70 بار استغفار کنم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می‌شود.(تاریخ اجرا 30 آذر 69)
قانون هشتم: هر کجا که نماز را تمام می‌خوانم باید در هفته 2 روز را روزه بگیرم. بهتر است که دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم، در هفته بعد به ازای 2 روز، 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم. (تاریخ اجرا 19 بهمن 69)
قانون نهم: در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15 مسئله بخوانم. (تاریخ اجرا14 فروردین70)
قانون دهم: در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیح حضرت زهرا(س) برای نماز یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار، 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم. (تاریخ اجرا15 خرداد 70)
* پای درس سید
سیدمجتبی علاوه بر تهذیب خود، از دیگران و خصوصاً جوانان نیز غافل نبود. در ادامه نمونه‌ای از سخنان این شهید بزرگوار خواهد آمد.
«آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می‌دهد. حیف نیست این زبانی که می‌تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا یا حسین (ع)، آن وقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد…؟ احتیاط کن! در ذهنت باشد که یکی دارد مرا می‌بیند، یک آقایی دارد مرا می‌بیند. دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می‌رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده نشود و سرش را پایین نبیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست؟! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می‌خواهیم بدهیم.»
شهید علمدار در تاریخ 11 بهمن 1375 ـ همزمان با روز تولدش ـ در اثر جراحات شیمیایی در سن 30 سالگی به درجه رفیع شهادت رسید.
هم‌اتاقی‌های شهید علمدار در بیمارستان درباره نحوه شهادتش می‌گفتند: لحظه اذان، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد، همه را نگاه کرد، بعد از شهادتین، گفت «خداحافظ» و شهید شد …
پیکر مطهر او در گلزار شهدای ساری به خاک سپرده شده است.


free b2evolution skin
29
مهر

شهیدجوهری

خاطرات شهید عباسعلی جوهری به نقل از همرزمش ماشاالله دهقان
گروه ای 25نفره متشکل ازنفراتی از یزد وطبس که در پاسگاه (کمیته انقلاب اسلامی)رباط پشت بادام مستقر بودندوشهیدجوهری مسئول پاسگاه وکار آنها امنیت منطقه ومبارزه با اشرار بود یک شب بعد از گشت زنی نیروها که خیلی خسته وکثیف بودندتصمیم می گیرند که به نزدیکی پاسگاه که چشمه آب گرمی بود روند(روز قبل از شهادت شهید)شهیدجوهری جزء آخرین نفراتی بود که می خواست وارد چشمه بشودبه بچه ها گفت لیف وچراغ دستی را جا بگذارید تا من غسل شهادت کنم چون من فردا شهید می شوم(به شوخی گفت)ومرده شور معطل نشود .
بچه های دیگر می روند وتدارک شام می بینند ونان وکنسروی که داشتند آماده می کنندمشغول شام خوردن بودند که جوهری می آید:من فردا شهید می شوم واین وصیت های من است که می گوید کجا او ر دفن کنند چه شربتی بدهند قسمتی از تکه های خانه ما ریخته آن جا را پارچه مشکی بکشید و…!ویک سره به نیره هایش می گفت من فردا شهید می شوم بعد از شام نیروها خوابیده اند تا آماد شوند برای یک روز کاری سخت دیگر
نفرات نماز صبح را می خوانند وآماده می شوند بروند برای گشت زنی در مسیر نیروهاخاکسترهایی پیاده می کنند که نشان از تازه بودن آن می داد و ردچندماشین دراینجا بود با دنبال کردنرد این ماشین هایی را شناسایی می کنند که حامل مواد مخدر واسلحه است به قدری که عقب ماشین خوابیده و به سختی حرکت می کند تا جایی که آنها را تعقیب می کنند نیروهای پاسگاه که سوخت خودروهای پاسگاه درمنطقه جاده معدن فریحانوتمام می شود وقاچاقچی ها از این فرصت استفاده کرده وما رو محاصره می کنند وبه سمت ما رگبار مسلسل می بندندوشهید جوهری می خواهد یک جوری پیاده شود از خودرو که وقتی می آیدپائین9عددتیر از سربر پائین می خوردوشهید می شود به حدی مجروح شده بودند که توان حرکت نداشتندوقتی قاچاقچی هامی بینند نیروهای کمیته حرکت نمی کنندمنطقه را ترک می کنند چون حداقل فاصله ای که نیروها کمیته زخمی شده بودندتا اولین آبادی 30کیلومتر بود24ساعت طول کشیدتا نیروهای کمکی محل ما را شناسایی کردند و وارد منطقه شدندشهیدجوهری یکی از قهرمانان ورزشی و از نیروی جسمی بالایی برخوردار بودند وخیلی جسور بودند.


free b2evolution skin
25
مهر

شهید علی محمد یاوری

خاطرات شهیدعلی محمدیاوری به نقل از برادرش محمدرضا یاوری
علی محمد درمنطقه شوش دانیال مربی بچه ها بود.نارنجکی را برداشت که به بچه ها آموزش دهد او ضامن نارنجک را کشید وچگونگی آن را و اینکه تا چند شماره بشمارند وآزاد کنند را توضیح می دادو اینکه کی پرتاب وچگونه خیز بروند وقتی نارنجک را پرتاب کردبه داخل زمین کشاورزی فرو رفت و داخل گل ماندو منفجر نشد علی می خواست برگرددونارنجک را پیدا کندگفت من حتی اگر به کشته شدن خودم هم منجر شودباید آن را بیاورم که خداناکرده کشاورز به دام نارنجک نیفتدعلی تا این حد گذشت داشت.
علی محمدمنطقه ای که رفت مین گذاری شده بود ومینی که به ایشان اصابت کردمین خوشه ای بودپای علی به تله های انفجار می خورد و مین منفجر می شودوترکش کوچکی به سر اوخوردو وقتی او را به بیمارستان می برنداو هنوز زنده بوده و روحانی که آنجا بوده می گوید علی آخرین لحظات می گوید:فلانی ما رفتیم خداحافظ السلام علیک یا اباعبدالله و…!علی در اهواز شهید شد.


free b2evolution skin
24
مهر

شهید مهدی جعفری

زندگی نامه شهیدمهدی جعفری
مهدی جعفری درتاریخ 7/12/1342چشم به جهان گشود او پس ازطی کردن دوره ابتدایی از مدرسه تابان به راهنمایی وسپس به هنرستان شهید چمران رفت وتاسوم هنرستان در آنجامشغول تحصیل بوداو چون به هنرهای رزمی علاقه مند بودبه سبک کونگفوتوآ،روی آورد در دوران انقلاب نیزفعالیت چشمگیری داشت ازجمله فعالیت های او در دوران انقلاب حضور در تظاهرات وشرکت درمراسم چهلم شهدای مردم یزد بود.
مهدی بعد از انقلاب به فرمان امام خمیینی(ره)لبیک گفت وبه بسیج درسال58پیوست ومستمر درپایگاه شهیدصدوقی نعیم آبادحضور وفعالیت داشت با آغاز جنگ تحمیلی وظیفه خود را در دفاع از مملکت خویش دانست و بعد از طی کردن دوره های آموزشی نظامی درتایخ28/6/1360به جبهه های نبرد اعزام شدو چندین مرتبه به جبهه رفت ویک بارهم زخمی شدکه پس از درمان دوباره به جبهه برگشت وبا شرکت در عملیات والفجرمقدماتی درمنطقه رقابیه به شهادت رسید.


free b2evolution skin