25
مهر

عوامل فقر


سعیدبن علاقه گوید شنیدم امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند :شانزده چیز فقر اور است
انچه باعث فقر می شود:
1. 1)تار عنکبوت در خانه
2. ادرار در حمام
3. غذاخوردن در حال جنابت
4. با چوب گز خلال کردن
5. ایستاده شانه زدن
6. خاک روبه در خانه گذاشتن
7. قسم دروغ
8. زنا کردن
9. آزمندی

10. خواب پیش ازآفتاب
11. عادت به دروغ
12. اندازه گیری نکردن در زندگی
13. قطع صله رحم
14. زیاد به آواز(موسیقی)گوش دادن
15. مرد سائل را شب ناامید کردن
16 . خواب بین نماز مغرب وعشا

 


free b2evolution skin
25
مهر

بخشی از نامه امام مهدی علیه السلام به جنای شیخ مفید


بخشی از نامه امام مهدی علیه السلام به جناب شیخ مفید

ما از سرپرستی به امور شما کوتاهی نکرده ویاد شما را از صحنه خاطر خویش نبرده ایم

اگر جز این بود موج سختی بر شما فرود می آمد ودشمنان بد خواه وکینه توز شما را ریشه کن می ساختند

پس پروای الهی کنید واز ما پشتیبانی کنید تا شما را از فتنه ای که به سویتان روی آورده و شما را در لبه پرتگاه آن قرار گرفته اید . نجات بخشیم
منبع بحارالانوار ج3 ص 175


free b2evolution skin
25
مهر

وحی خداوند به حضزت موسی

خداوند درکوه طور بهش وحی کرد یا موسی ما 6 چیز را در 6 چیز قرار دادیم اما مردم می روند در جای دیگر طلب میکنند ولی نمی یابند .


1)ما راحتی را در بهشت قرار دادیم اما مردم راحتی رادر دنیا دنبال می کنند


2)ما علم را در شکم خالی قرار دادیم مردم آنرا در شکم پر دنبال می کنند


3)ما عزت را در نماز شب قرار دادیم (مردم پیش آدم پولدارها رئیس روسا دنبال عزت وآقایی میگردند)


4)ما رفعت وبزرگی را در تواضع قرار دایم مردم در کبر دنبال آن میگردند


5) من اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم (اگر لقمه حرام بخوری دعا کنی دعایت مستجاب نمی شود )


6)بی نیازی را در قناعت قرار دادیم مردم در ملک واملاک زیاد دنبالش می گردند

 


free b2evolution skin
25
مهر

هفت چیز مسخره

حدیث از امام رضا علیه السلام:هفت چیز از استهزاست ,مسخره است


1)هرکس با زبانش استغفار کند ولی در قلبش پشیمانی نباشد .(نگاه به نامحرم میکند واستعفار میکند .این فرد از افرادی است که خودش را مسخره می کند)


2)کسی که همش به در گاه خدا می گه خدایا به من توفیق بده توفیق بندگی ,توفیق عبادت بده اما تلاش جدوجهد ندارد


3)کسی که میگویدخدایا ما را به بهشت ببر اما هیچ بر گرفتاری ها صبر ندارد


4)کسی که میگه خدایا من از آتش جهنم به تو پناه می برم ولی دنبال شهوات دنیایی است


5)کسی که یاد مرگ میکند اما خودش را محیا برای مرگ نمی کند (خمس مالش را بدهد.حق الناس را ادا کند)


6)کسی که مدام میگوید خدا ,خدا.اما به خدا اعتماد ندارد(رفع گرفتاری را در دست مردم می بیند.)


7)کسی که اصرار به معاصی دارد(مال مردم خورده گناه کرده غیبت کرده )بگه الهی العفو


این افراد خودشان را مسخره کردند

 

 

 


free b2evolution skin
24
مهر

3 کلید طلایی تقویت ترس از خدا


ابتدا باید توجه کنیم که معنای ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا به معنای ترس از مسؤولیت هایی است که انسان در برابر او دارد . ترس از این که در ادای رسالت و وظیفه خویش کوتاهی کند و به خوبی وظیفه اش را انجام ندهد و به عبارتی، ترس از گناهان خود است. حضرت علی(علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «و لا یخافن الا ذنبه؛ هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.»(نهج البلاغه، کلمه قصار 82)

در کتاب های اخلاقی علمای ما بسیار آمده است که باید از خدا ترسید و این خوف از خدا یعنی شناختن او و درک عظمتش و از طرف دیگر هم شاهدیم که همین نترسیدن مردم از خداوند متعال باعث گستاخی انسان ها شده و سر به طغیان برداشته اند .

مشکل اینجاست که خیلی از مردم رحمت خداوند را به خوبی لمس کرده اند و به همین خاطر در کرم و بخشش او طمع می کنند این طمع در رحمت خدا از مکرهای شیطان است مسأله امید همراه با شناخت و عمل بسیار متفاوت از طمع بدون عمل است اینها دو مقوله جدایند یکی از فضایل و نیکی هاست و دیگری از رذایل است .

اکنون باید دید چگونه ما انسان های طمع کار می توانیم ترس از خدواند متعال را در وجود خود بارور کنیم چگونه می توانیم پیش از آنکه آن روی سکه به ما نشان داده شود خود با در دل داشتن ترس از خدا بیمه کنیم؟

خوف از خدا ممکن است منشأ فراوانى داشته باشد، ولى سرچشمه هاى عمده آن سه چیز است:

1ـ معرفت اللّه، انسان وقتى کنار کوه بلندى و یا دریاى وسیع و خروشانى قرار مى گیرد، خوفى در دل او ایجاد مى شود وحشتى به او دست مى دهد، نه به خاطر اینکه ضررى متوجه او مى شود، بلکه این درک عظمت است، موجود کوچک وقتى عظمت موجود بزرگى را درک کند خائف مى شود، مثلا وقتى ساختمان عظیمى را مى بینیم و آسمانخراشى را ملاحظه مى کنیم، خائف مى شویم. این براى چیست؟ چرا وقتى در برابر بزرگى قرار مى گیریم با اینکه فرد خوبى است ولى خود را باخته و خوفى در خود احساس مى کنیم، چرا ابهّت او ما را مى گیرد؟ این چیزى به جز درک عظمت نیست.

حال اگر انسان درک بلنداى عظمت الهى و دریاى خروشان ازلى و ابدى سرمدى او را کرد، و در علم و قدرت و شوکت و جلالت و عزت او غرق شد، چیزى جز او نمى بیند، و در نتیجه خائف مى شود، چنان مى شود که وقتى نام خدا مى شنود و یا ذکرى از او مى شود قلبش به هراس مى افتد (إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ): (1) اینان مؤمنان راستین و حقیقى در لسان قرآنند.(أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً)

ذکر و یاد خدا، تداعى معانى بسیار براى او مى کند و خود را در پیشگاه با عظمت او ضعیف و ذلیل مى بیند و چه سرمایه اى براى ضعیف، جز ترس مى توان یافت!

2ـ ترس از دادگاه خدا، و به عبارت دقیق تر، ترس از پرونده اعمال خود و به بیانى ظریف تر، ترس از عاقبت خود، نمى داند چکاره است و به کجا مى رود!

عارف و پرهیزگار حقیقى، از عبادت خود هم ترسناک است، زیرا انتظارى که از عالم است از جاهل نیست، انتظارى که از پیر هست از جوان نیست، عبادت مراتب دارد، مسلم است که «ممکن» حق واجب و خالق را نمى تواند اداء کند، زیرا پیامبرش هم اقرار مى کرد که: «ما عَبَدْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ، ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک» چون او هم ممکن است و مخلوق، ولى توقعّى که از او هست، از ما نیست، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم خائف بود که شاید نتوانسته آن طور که باید اداء وظیفه کند؛ افراد بزرگ هم خوفشان این چنین خوفى است.

3ـ ترس از معاصى و صحیح تر ترس از عدالت خداوندى، خدا مى تواند براى یک معصیت عذاب کند، و این خلاف عدل نیست، ولو تمام عمر را شخص عبادت کرده باشد. در روایات داریم که در قیامت سه دیوان باز مى کنند: دیوان نعم، و دیوان عبادت و دیوان معاصى، دیوان عبادت مقابله و برابرى با دیوان نعم نمى کنند؛ علاوه بر این که دیوان معاصى بلاعوض باقى مى ماند.

این سه سرچشمه خوف، و به عبارت دیگر سه نوع خوف از بالا به پائین که مى آئیم درجه شخص مى شود یعنى پرهیزگاران و خائفین سطح بالا خوف نوع اول را دارند؛ گرچه جمع این خوفها منافاتى با هم ندارد.

آن کس که از خدا ترسید، بهشت جایگاه او است (وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنْ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى): (2) و اما کسى که از مقام(3) پروردگارش ترسید و نفس را از اتّباع و پیروى هوى بازداشت، همانا بهشت جایگاه او است.

برادرم اشک خون بریز که هر قطره آن درّى درخشان است، در روایت بسیار جالبى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چنین رسیده است: «ما مِنْ قَطرة اَحَبّ الى اللّه تعالى مِنْ قطرةِ دمع من خَشْیَةِ اللّه او قطرة دم اُریقَتْ فى سبیل اللّه» «هیچ قطره اى محبوب تر در نزد خدا از قطره اشک از خوف خدا یا قطره خون ریخته شده در راه خدا نیست».(4)

چه زیبا و چه بلند است کلام آن زیباى بلندمرتبه که دو گوهر گرانبها را مثل آورده که یکى مثل دُرّ سفید و دیگرى چون یاقوت است.

پی نوشت ها :

1 . در دو جاى قرآن این تعبیر آمده است یکى در سوره انفال آیه 2 (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ …. أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً)و یکى در سوره حج، آیه 35.

2 . سوره نازعات، آیه 40 و 41.

3 . «مقام ربّ» را تفسیرهاى متعددى کرده اند که به تعدادى از آنها اشاره مى کنم: 1ـ مراد مواقف قیامت است که انسان براى حساب نزد خداوند مى ایستد پس مقام ربّه یعنى مقامه عند ربّه (ایستادن در پیشگاه خدا). 2ـ مقام علم و مراقبت خدا.

3ـ عدالت خداوند (تفسیر نمونه، جلد 26، ذیل همین آیه، صفحه 108). تفسیر چهارمى هم شده که مقام جلالت پروردگار باشد (تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 161) طبق نظر بعضى ممکن است همه اینها مراد آیه باشد.

4 . شرح ابى الحدید، جلد 10، صفحه 147.

منبع : سایت رسمی آیت الله مکارم شیرازی


free b2evolution skin
24
مهر

تناسخ و قانون کارما در قران

 

سوره غافر آيه 11:

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَينِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَينِ فَاعْترَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِّن سبِيلٍ

آنها مى گويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى ، اكنون به گناهان خود معترفيم ، آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ ) وجود دارد؟!

منظور از دو بار ميراندن ، مرگ در پايان عمر و مرگ در پايان برزخ است ، و منظور از دو مرتبه احيا، احياى برزخى و احياى در قيامت است.

در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه ما غير از اين دو حيات حيات سومى هم در اين دنيا داريم و مرگى هم قبل از ورود در اين دنيا داشتيم چرا كه قبلا موجود مرده اى بوديم ، به اين ترتيب سه حيات و مرگ مى شود.

پاسخ اين سؤ ال با دقت در خود آيه روشن مى شود، زيرا مرگ قبل از حيات دنيا موت است نه اماته يعنى ميراندن و اما حيات در اين دنيا گرچه مصداق احياء است ولى قرآن در آيه فوق به اين جهت به آن اشاره نكرده است كه اين احيا چندان مايه عبرت براى كافران نبوده ، آنچه كه باعث بيدارى و اعتراف آنها به گناه شده نخست حيات برزخى است و سپس حيات در رستاخيز .

در بعضي از تفاسير منظور از مرگ نخستين را مرگ قبل از وجود انسان در دنيا دانسته اند ، چرا كه قبلا خاك بود، بنابراين زندگى اول نيز زندگى اين دنيا مى شود، و مرگ دوم در پايان اين جهان است ، و حيات دوم در رستاخيز. كسانى كه اين تفسير را برگزيده اند به آيه 28 سوره بقره نيز استدلال كرده اند كه مى گويد : كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون : چگونه به خدا كافر مى شويد در حالى كه شمامرده بوديد او شما را زنده كرد، سپس مى ميراند، بار ديگر زنده مى كند، سپس به سوى او باز مى گرديد. ولى آيه مورد بحث سخن از دو اماته به معني ميراندن مى گويد در حالى كه در آيه سوره بقره يك موت است و يك اماته.

اما هدف من از آوردن اين آيه و تفسير آن اين بود كه بعضى از طرفداران تناسخ خواسته اند از اين آيه براى زندگى و مرگ تكرارى انسانها و بازگشت ارواح به بدنهاى جديد در اين دنيا استدلال كنند، در حالى كه آيه فوق يكى از دلائل زنده نفى تناسخ است ، زيرا مرگ و حيات را منحصر در دو قسمت مى كند، ولى طرفداران عقيده تناسخ خبر از مرگ و حياتهاى متعدد و متوالى مى دهند و معتقدند روح يك انسان ممكن است چند بار در كالبدهاى جديد و نطفه هاى تازه حلول كند و به اين دنيا باز گردد.

درباره تناسخ و قانون کارما:

تناسخ به معنی نقل مکان روح از جسم یک مرده به جسمی دیگر و از یک زندگی به زندگی دیگر و تکرار آن است. این عقیده از گذشته بسیار دور تا امروز در تمامی اقوام و ادیان از جمله در مصر باستان ، یونان باستان ، تمدن های بین النهرین ، هند ، شرق دور و حتی سرخپوستان و اسکیموها به نوعی وجـود داشته است . لکن تناسخ به معنـای اخص آن با هنـدوان و فلسفه هندوئیسم و شـاخه های آن ، ریشــه های عمیق دارد .

شبه قاره هند سرزمین بسیار کهنی است که اقوام گوناگونی در آن زندگی میکنند. اقوامی که در جنوب و مرکز شبه قاره زندگی می کنند در واقع بازماندگان دراویدیهای کهن هستند که معمولاً مردمی سیه چـرده و دارای موهای مجعد هستند . به نظر میرسد این اقوام از پیش از 4000 سال قبل از میلاد در هند ساکن بوده اند و بازماندگان آنها هم اکنون در جنوب شبه قاره هـند فراوان هستند .به جز قبایلی که در جنگلهای جنوبی و مرکزی هـند به صورت بـدوی زندگی می کرده اند ، بـقیه اقوام دراویدی باستان کم و بیش دارای تـمدن و دین بوده اند و بعضی عقاید آنان از جمله ریشه های اولیه تناسخ ، به قوم فاتح بعدی (آریاییان هند) منتقل شده كه قــبل از مـیلاد از جـبال هـندوکش و داخل هـند سـرازیـر شدند و پس از نبردهـای فـراوان سراسر شمال و بخشی از مرکز هـند را به تـصرف در آورند.ایـن قـوم جوان ، شـاد و فعال به تـدریـج تـحت تـاثـیر آب و هــوای گـرم و مـرطـوب و نـیز عـقاید اقـوام بومی هند به مردمانی درونـگرا غلتیدند و از دوره اسـاطیری ودائی و وداهای چهارگانه و فلسفه اوپنی شادها رفته رفته به دامن افکار بدبینانه و نفی و انکار زندگی این جهانی در غلتیدند.

در ایـن استحاله فـکری و مذهبی سیستم کاست (طبقات بسته اجتماعی) نقش مهمی ایـفا کرد و عـاقبـت دو عقـیده مهم و اساسی در جامعه هند پیدا شد که به تدریج به دو پـایـه اسـاسـی فـلسفـه هندوئیسم تبدیل شد.یکی عقیده به تناسخ یا انتقال ارواح Transmigration است که هندوان آن را سامسارا Samsara می نامند و دومی اصل علت و معلولی تناسخ یا قـانون کـارماKarma است .

تناسخ به باور هـندوان چنین است که روح هـر آدمـی به هنگام مـرگ بـه پـیـکر یا جـسم جدیدی انتقال می یابد و دوباره به این جهان باز می گردد تا زندگی دیگری را آغازکند.بنابراین روح آدمـی یک سلسله تولد و تجدید حیات را در قالبها و جسمهای دیگر تجربه می کند و مرتبا از یک جسم به جسم دیگر منتقل می شود و به عبارت ساده تر ، هر انسانی که می میرد ،روح
او پس از ترک جسم ،در کالبد نوزادی جای می گیرد و متولد می شود،به این ترتیب هرانسانی، تـنها در قـالب و جـسـم فـعـلی خود زندگی نکرده است ، بلکه در دورانهای مختلف زندگیهای متعددی را تـجربه کرده است. به عقـیده هـندوان روح هر انسـانی (به جز ارواح پاک و متعالی که پس از مـرگ یکسـره و مسـتقیم به برهـمـا (خـدای بـزرگ) مـی پـیـونـدنـد و بـه سعادت جاودان می رسند و یا ارواح ناپاک ،پست،شریرو شقی که یـکسره به درکـات دوزخ سـرنگـون می شوند) پس از مرگ در جسم موجود زنده دیگری به این جهان باز می گردد . عقیده تـناسـخ تـنها به انتـقال روح در بین آدمـیان بسنده نمی کند ، بـلکه طبق این عقیده روح آدمی بسته به درجه تعـالی و یا پستی نکبت ،ممکن است به صورت انسانی خوب ویا شریر و یا در کالبد خوک،گـاو،کـفـتار،سـگ،و دیگر جـانـوران حتی حشرات و کرمها و یا گیاهان به دفعات به این جهان بازگردد ،تا تعالی پذیرد و به بهشت رود یا تنزل پیدا کند و به دوزخ افکنده شود.

نظریه یا عقیده دوم ،قانون علت و معمولی تناسخ یا کارما است که علت انتقال روح را از کالبدی به کالبد دیگر بیان می کند. بنابرقانون کارما، رفتار و گفتار و کردار هر آدمی نوع حیات بعدی و کالبد آتی او را تعیین می کند.قانون کارما نیز ریشه در اعتقادات اقوام قـبلی آریاییان دارد و اولین نشانه های آن را مـی تـوان در فـلسفه اوپـانـیـشادها دید ، آنجا که می گوید : آدمـیانی کـه در زندگانی خود افرادی وارسته با رفتار و گفتار نیک هستند ، روح آنها پس ازمرگ ، در زهدان پاکیزه زنی از طبقات بالا جای می گیرد و بر عکس ، ارواح انسانهای شریر و بدکردار ، در رحمهای کـثیف و نا پسند زنانی از طبقه نجس (پاریا) و یا خوک ، سگ و گرگ جای گیر می شوند.قانون کارما بسیار هولناک و شدید است،طبق این قانون ،حتی گناهان کوچک موجب کیفرهای سخـت و هـراس آور می شود فرد گناهکار در زندگی بعدی تنزل مییابد و رنج و شکـنجه می بیند و دوبـاره در کـالبد پسـت تـری جای می گیرد و این سیر تسلسل تا مرحله تبدیل به جـانوران ،حـشرات،کـرمـها و حتـی گیاهان ادامه می یابد و روح آدمی زجر می کشد و لا جرم آن قـدر از تـعـالی دور می شود کـه پـس از زایش و مرگهای بی شمارعاقبت به شقـاوت کـامل تبدیل می شود و در ژرفای دوزخ سرنگون می گردد.

در عقیده تناسخ و قانون اعلی آن یعنی کـارما ، روز داوری ، دعـا ، تـوبـه و انـابه ، شفاعت ، ثـواب و عـقـاب ، عـفـو و رحـمت پـروردگار جایی ندارد . ارواح آدمیـان در یک دور تسـلـسل بی پایان از جسمی به جسم دیگر و از زندگی به زندگی دیگر نقل مکان می کنند و در حیاتهای گـوناگون زجـر و شکنجه می بینند ، بخش کوچکی از آنها که متعلق به طـبقـات بـالای اجـتماع هستند معمولا در زنـدگیـهای متـعـدد به نـیکی مطلق می رسند و به برهما می پیوندند اما بیشتر ارواح در زیر فـشارفـقر و بدبختیهای مـتوالی و پایان ناپـذیـر ، در هر دوره زندگـی تـنـزل پیدا می کنند و آن قـدر در راه شقـاوت پـیش مـی رونـد تـا عاقبت به قعر جهنم سرنگون می شوند.

این دوره تسلسل خشن که امید رستگاری در آن اندک است،رفته رفته چنان روح بدبيني ویاس
در هندوان ایجاد کرد که عاقبت به انکار دنیا و لزوم ترک لذات و نـعمتهای آن انجامید و حـتـی دو شاخه سر بر کشیده از هندوئیسم یعنی جینیزیسم (Jainism) و بودائیسم (Buddhism) کـه در راه کاستن از هراس آدمیان ازعاقبت هولناک تـناسخ و کـارما گامهایی برداشتند ، نتوانستند این دو عقیده جزمی و بی رحمـانه را تلطیف کنند و آنان را به صورتی انسانی تر و مشفقانه تر تغییر دهند.

 

منابع : تفسیر نمونه


free b2evolution skin
24
مهر

نذر عجیب آیت ‌الله بروجردی در خصوص کنترل خشم!

داشتم در مورد کنترل خشم مطالبی رو جستجو می کردم به این مطلب رسیدم بد نیست شما هم ببینید و…

مرحوم حضرت آیه اللّه العظمی آقای بروجردی مرجع وقت جهان تشیع (ره) در آن زمانی كه در شهرستان بروجرد بودند نذر كردند كه اگر خشم و عصبانیت خود را كنترل نكنند و به افراد تندی نمایند یكسال روزه بگیرند.

یك روز هنگام مباحثه علمی با یكی از شاگردان خود به خاطر این كه آن شاگرد مطالب غیرمنطقی و بی ارتباط با موضوع بحث می گفت طاقت نیاوردند و نسبت به او تندی نمودند. و در این جا بود كه نذر آقای بروجردی شكسته شد. بعد یك سال روزه گرفتند تا نذر خود را اداء كنند. در این جا به یاد این سخن حضرت امام زین العابدین علیه السلام افتادم ، كه در مقام دعا خطاب به پروردگار متعال می فرماید: پروردگار! مقام مرا در میان مردم بالا مبر مگر آن كه به همان اندازه ، مقامم را نزد خودم پایین آور .(صحیفه سجادیه دعای مكارم الاخلاق)

منبع: داستانهایی از علما

آیت الله خزعلی می گوید:رفتار آیت الله العظمی بروجردی با طلبه ­ها موقرانه و محبت آمیز بود. روزی طلبه­ای سر کلاس درس از ایشان سؤالی کرد. ایشان تصور کرد این طلبه درخواست حاجت و نیازی خصوصی کرده است. در جواب او گفت بعد از این که درس تمام شد بیا منزل تا مشکلت را حل کنم. یکی از آقایان گفت آقا این اشکال درسی دارد. ایشان دید قدری از شأن و مرتبه ­ی طلبه کاسته شد.

این طلبه چون قبلاً نیاز شخصی خود را با آیت الله العظمی بروجردی در میان نهاده بود ایشان تصور کرده بود. این بار نیز همان درخواست قبلی را مطرح کرده است و نمی­خواهد جلو مردم اظهار نیاز بکند. آقای بروجردی بعد از این که فهمید طلبه سؤال علمی داشته است خیلی پریشان شد. می­گفت چرا گوش من این قدر سنگین است که مطلب را درست تشخیص نمی­دهم. بعد از اتمام درس طرف کفش کن نرفت به داخل جمعیت رفت طلبه را دید خم شد و دست او را بوسید.

ایشان این حرکت را فقط به دلیل این که گوششان سنگین بوده چنین عملی را انجام دادند نه این که عمداً آن طلبه را آزرده باشد.

گاه گاهی که زود عصبانی می­ شد نذر می­کرد تا یک سال روزه بگیرد، خدا بر ما منت نهاد و چنین استادانی را درک کردیم.

یک بار آیت الله بروجردی در بازگشت از سفر حج مجبور به عبور از کردستان گردید، درست در همان زمان رضا شاه نیز در آن جا بود. رضا شاه از ایشان خیلی عصبانی بود، اما چون از میزان نفوذ این مرجع آگاه بود سعی کرد سبب تحریک مردم لرستان نشود، چون در این سرزمین به آیت الله بروجردی لقب امام حسین داده بودند. رضا شاه ترتیب ملاقاتی را داد و سعی کرد به گونه­ای با ایشان برخورد و این روحانی عظیم الشان را خفیف و تحقیر کند.

در محل ملاقات یک صندلی قرار دادند. آیت الله بروجردی زودتر آمد نشست، همه فکر می­کردند با آمدن رضا خان، ایشان از صندلی بلند می­شود و به جای او، رضا خان بر صندلی خواهد نشست و به این ترتیب آیت الله بروجردی مجبور خواهد شد سرپا بایستد با آمدن رضا شاه مرجع بزرگ هیچ حرکتی نکرد، بنابراین رضا شاه جفت آیت الله بروجردی نشست و به این ترتیب عزت رضا شاه مبدل به ذلت شد.


free b2evolution skin