19
مرداد

بیا ای دوست تا باهم بسوزیم

بیا ای دوست تا باهم بسوزیم
چو شمع محفل ماتم بسوزیم
من و تو سوگوار یک عزیزیم
بیا تا هردو در یک غم بسوزیم
بیا چون شمع و چون پروانه باشیم
به گرد هم بررای هم بسوزیم
بیا با محرمان دمساز گردیم
چرا از طعن نامحرم بسوزیم
چو می خواهی در ان عالم نسوزی
همان بهتر در این عالم بسوزیم
به خورشید محبت ره توان برد
اگر یک صبح چون شبنم بسوزیم
چو می باید بسوزد سینه بگذار
بیاد عترت خاتم بسوزیم
کمال سوختن عشق علی است
مبادادر عزایش کم بسوزیم
نسوزد آفتاب حشر مارا
اگر از داغ او یکدم بسوزیم
(محمد)باز از سوز جگر گفت
بیا ای دوست تا باهم بسوزیم


free b2evolution skin
19
مرداد

ارتباط موثر


ارتباط مؤثر رابطه اي است کلامي و غيرکلامي بين دو يا چندنفر که در طي آن، افراد مي توانند عقايد، خواسته ها، نيازها و هيجانات خود را بيان نموده و به نوعي احساس رضايت دست يابند.
? اثرات برقراري ارتباط مؤثر با ديگران :
?) تقويت اعتماد به نفس
?) درک متقابل
?) رضايت خاطر
?) احساس سودمندي
?) تقويت رشد اجتماعي، روحي، رواني و عاطفي
?) تأمين بخشي از نيازهاي اساسي انسان
? ?انتقال صريح پيام به ديگران


free b2evolution skin
19
مرداد

تا جاییکه می توانید بخواهید!

بخواهید. در مقابل جذب میکنید.

این چیزی است که تجربه کرده ایم و قریب به ۹۹٫۹% افرادی را که به جایی رسیده اند می شناسم که همگی متفق القول بیان کردند “ما خواستیم، اینطور شد". آری، خواستن می توان گفت که ۱۰۰% کسب کردن است. این همان عزم است. عزمی که می تواند کوهها را از سر راه بردارد، می تواند از سنگ آب بسازد و میتواند چنان کند که گویی خداست. خواستن همان توانستن است.

خواستن توانستن است

کاری به این نداشته باشید که چقدر خواسته شما بزرگ است (البته با رعایت هدف گذاری ). این شما هستید که مسیر موفقیت خود را می سازید. کافی است “نیت راسخ” داشته باشید. یعنی بخواهید. بسیار پیش آمده که تصمیم به انجام کاری گرفته ایم ۲۰% هم پیشرفت کرده ایم اما در میانه راه با کوچکترین مشکل (مثلا پیدا نکردن چیزی یا مسائل اداری) کار را کنار گذاشته و به کاری دیگر روی آورده ایم. بعدها دیده ایم که شخص یا اشخاص دیگری به دنبال هدف ما رفته و آنرا کاملا انجام داده اند و موفقیت های بزرگی کسب کرده اند. تفاوت در اینجا بوده که آنها عزم راسخ داشته اند و ما نداشتیم.

آیا تصور می کنید که یک نمکی (نان خشکی!) نمی تواند برای خود زندگی و سامانی راه اندازد؟ می توانید یقینا، فقط باید بخواهد. مگر نبوده اند کفاشانی که کفش من و شما را واکس می زدند و اکنون صاحب بزرگترین کمپانی های کفش دنیا هستند؟ مگر نبودند مولفان و مترجمانی که هیچ انتشاراتی کتاب ها و نوشته های آنان را نمی خرید و اکنون نامشان سردر دفتر بزرگترین روزنامه های جهان حک شده است؟ و از این قبیل.

می توانید. فقط اگر بخواهید.


free b2evolution skin
19
مرداد

ارزش پنهان اين شب‌هاي ماه مبارك رمضان

پیوند: http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100819413289


امشب قرار است دل‌هايمان را دو پاره كنيم؛ پاره‌اي از آن را بفرستيم به شهر بي‌وفاي كوفه كه مردمش هيچ‌وقت با مولايمان علي(ع) همراه و همدل نبودند و رياكاري‌شان، آنها را واداشت تا سحر نوزدهم رمضان با ضربه شمشير، فرق علي(ع) را بشكافند؛ ضربه‌اي كه امشب حضرت امير را از پاي درمي‌آورد.

آري امشب پاره‌اي از دل ما در حرم مولايمان براي مظلوميت او مي‌گريد و پاره ديگرش به درگاه خداوندگار مي‌رود تا در شبي كه از هزار شب برتر است، در شبي كه شب «قدر» است، از خداي رحمان طلب مغفرت كند. امشب زمزمه يا الله، يارحمان، ياعماد، يا معين و… بر لبانمان جاري مي‌‌شود تا شايد كه زنگار از دلمان زدوده شود و چند صباح ديگر عمر را در سايه رحمانيت خداوند سپري كنيم. شب قدر از هزار شب برتر است، شب قدر شبي است كه علي(ع) بعد از سال‌ها تضرع به ديدار خداوندش رفته است، شب قدر شبي است…


free b2evolution skin
19
مرداد

بهترین دعاها در شب قدر

 

* دعا برای فرج امام زمان(ارواحنافداه)

* دعا برای عافیت

* دعا برای حُسن عاقبت

* دعا برای کسب تقوا

* دعا برای رفع صفات رذیله

* دعا برای تقرّب الی الله

* دعا برای رفع مشکلات اجتماعی و شخصی


free b2evolution skin
19
مرداد

واقعا خدا عادل است؟

زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام ) آمد و گفت : اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
داوود (علیه السلام ) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم .
هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (علیه السلام ) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (علیه السلام ) از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟
عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهى.
حضرت داوود (علیه السلام ) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.

و اوست آن كس كه براى شما گوش و چشم و دل پديد آورد. چه اندك سپاسگزاريد.
سوره مؤمنون - آیه 78


free b2evolution skin
19
مرداد

قاشق هاي دسته بلند زندگي

یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟”

خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد!

افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند

مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت:

“تو جهنم را دیدی !”

آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!

افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند. مرد روحانی گفت: “نمی فهمم!”
خداوند جواب داد: “ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!”

نوشته شده توسط بی نشان


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم